بی عنوان

چنین گفت موبد که مرده بنام به از زنده دشمن بدو شادکام

بی عنوان

چنین گفت موبد که مرده بنام به از زنده دشمن بدو شادکام

بی عنوان


  • ۰
  • ۰

حکومت سعودی را می‌توان از وجوه گوناگون مورد بررسی قرار داد. از نحوه تعاملشان با اسرائیل و آمریکا و روابط خانوادگی با بوش‌ها گرفته تا اشاعه وهابیت و ایجاد داعش و جنایت در یمن و بحرین و قطیف. یا بررسی وهابیت که هیچ‌گاه از این خانواده جدا نبوده و ثمرات ناپاک آن از مالزی تا مراکش و از چچن تا سومالی قابل مشاهده است. اما از جمله مواردی که در باب این به قول امام(ره) وارثان ابی‌سفیان کمتر مورد توجه قرار گرفته رفتارشان در بدو پیدایش با شیعه و سنی است. در واقع همانطور که آمریکا خود را پشت حقوق‌بشر پنهان می‌کند اما کوچک‌ترین اعتقادی به آن ندارد آل‌سعود نیز مدام سعی کرده با ادعای رهبری جهان اسلام، مذاهب چهارگانه را علیه شیعیان بشوراند در حالی که نه اهل سنت، وهابیت را به رسمیت شناخته‌اند و نه همچون داعش، آل‌سعود تفاوتی بین سنت و تشیع قائل شد. آل‌سعود مصرانه اهتمام می‌ورزد تا خود را در جبهه اهل سنت نشان دهد و جنایاتش را علیه مذاهب اسلامی از اذهان پاک کند در حالی که حتی اعترافات مورخان وهابی موید این است که این خاندان نه با شیعیان که با هر اسلامی جز قرائت انگلیسی محمد عبدالوهاب عناد دارند و حتی برای آن هم اعتباری واقعی قائل نیستند و از آن تنها برای پوششی برای رفتار خود استفاده می‌کنند.


  حکومت اول آل‌سعود


آنچه در ادامه می‌آید توصیف بخشی از جنایات خاندان سعود در بدو امارت و در دوره اول حاکمیتشان بر حجاز است که در آن از هیچ جنایتی فروگذار نکردند و هیچ تفاوتی نیز بین شیعه و سنی لحاظ نمی‌کردند. مورخان، تاریخ آل‌سعود را به 3 دوره (حاکمیت اول، دوم و حکومت کنونی) تقسیم می‌کنند که دوره‌های اول و دوم به‌دست عثمانی‌ها پایان می‌یابد و هم‌اکنون در دوره سوم به سر می‌برند. در دوره اول آل‌سعود به دست‌اندازی و تجاوز و غارت مناطق مختلف عربستان و تحمیل وهابیت پرداختند که حمله به مکه و مدینه در عربستان و کربلا و نجف در عراق از آن جمله‌ است به این شکل که آل‌سعود که به راهزنی در نجد مشغول بودند آل‌یزید را از بین بردند و محمد بن‌سعود با نابودی آل‌معمر در سال 1160 هجری قمری به امارت درعیه دست یافت. در همان شهر بود که محمد بن‌عبدالوهاب که از همه جا رانده شده بود وارد شد و با محمد بن‌سعود همراه شد و این دو که پیمانی برای حمایت متقابل بسته بودند لشکری از خونریزان عرب تدارک دیدند و شروع به تجاوز به قبایل و دهات نجد کردند. عُرَیْعر امیر احساء و حسن بن‌هبه‏الله امیر نجران، برای رفع غائله وهابیان بر درعیه تاختند. لیکن محمد بن‌سعود به تدبیر شیخ این خطر را دفع کرد. امیر احساء عقب نشست و امیر نجران پیمان صلح منعقد کرد. سپس دهام بن‌دَواس، امیر ریاض حملات خود را به درعیه آغاز کرد که سال‌ها ادامه داشت و موجب کشتار بسیار از طرفین شد. امیران حُرَیْمِلاء و ضَریه نیز هر وقت فرصت می‏یافتند بر درعیه حمله می‏بردند اما محمد بن‌سعود مقاومت می‏کرد و ابن عبدالوهاب نیز در میدان جنگ حاضر می‏شد و روحیه سربازان را تقویت می‏کرد. سرانجام محمد بن‌سعود بعد از 20 سال حکمرانی و جنگ در سال 1179 درگذشت و جای خود را به پسرش عبدالعزیز سپرد.

در واقع این عبدالعزیز بود که فتوحات آل‌سعود را انجام داد و به قساوت در میان این خاندان معروف شد و قتل‌عام وی پس از چیرگی بر امیر ریاض و قبایل نجد باعث شد تا دیگران در شبه جزیره مرعوب وی شده و بسیاری از قبایل کوچ‌نشین به فرقه وهابیت بپیوندند.  اگرچه در زمان وی نیز این فرزندش بود که ابتکار عمل را در دست داشت و عملا دوره اول حاکمیت آل‌سعود را می‌توان دوره حاکمیت سعود نامید.
  کشتار مردم بی‌گناه به اتهام شرک
ابن بشر عثمان بن‌عبدالله، مورخ آل‌سعود، درباره آغاز دعوت وهابیت در منطقه نجد و کشتار مردم بیگناه به اتهام شرک مى‌نویسد: عبدالعزیز همراه با عده‌اى به قصد جهاد با اهل سرزمین ثادق حرکت کرد و با محاصره آن منطقه، بخشى از نخلستان‌هاى آنان را قطع کرد و تعدادى از مردان‌شان را به قتل رساند. سپس عبدالعزیز به قصد جهاد به سمت خُرج حرکت کرد و در منطقه دُلَم 8 نفر از مردان را بکشت و مغازه‌ها را که مملو از اموال بود، غارت کرد و آنگاه به سرزمین نَعْجان، ثَرْمَدا، دُلَم و خُرْج رفت و عده‌اى را کشت و شتران بسیارى به غنیمت گرفت.
سپس به قصد جهاد وارد منفوحه شد و محصولات زراعى آنان را به آتش کشید و بخش عظیمى از جواهرات، گوسفندان و شتران را به غنیمت گرفت و ده‌ها نفر را کشت. بعد از آن لشکر عبدالعزیز شبانگاه وارد منطقه حَرْمه شد و پس از طلوع فجر به دستور عبدالله، پسر عبدالعزیز، تیراندازان به صورت دسته جمعى به طرف شهر تیراندازى کردند و شهر به محاصره درآمد و مردم شهر، نه توان مقاومت و نه امکان فرار از شهر را داشتند.
  حمله به ریاض و کشتار مردم
ابن‌بشر نیز حمله به ریاض را چنین توصیف می‌کند: «اهل ریاض، همه مردان، زنان و کودکان با شنیدن حمله لشکر وهابیت، از ترس و وحشت پا به فرار گذاشتند؛ از آنجایى که این حمله در فصل تابستان بود، جمعیت زیادى در اثر گرسنگى و تشنگى جان سپردند و وقتى عبدالعزیز وارد ریاض شد، جز اندکى از مردم، کسى در شهر نمانده بود. فراریان را دنبال کرده عده‌اى را کشت و اموالى را که با خود داشتند به غنیمت گرفت. آنگاه تمام اموال، اسلحه‌ها، مواد غذایى و وسایل خانه‌ها را به غنیمت گرفت و غالب خانه‌ها و نخلستان‌ها را به تصرف خود درآورد.
  هر که در طائف ماند را سربریدند
سپس نوبت به طائف می‌رسد. الزهاوی نقل می‌کند که «چون خبر حمله به شهر رسید بسیاری از مردم از طائف گریختند و آنها که در شهر مانده بودند پذیرفتند که داوطلبانه تسلیم بشوند به شرطی که جان و ناموسشان در امان بماند و حتی از اموالشان نیز گذشتند و پرچم سفید را بالا بردند و آل‌سعود به آنها امان داد. لکن وقتی شهر تسلیم شد هر زن و مرد و کودکی که دیدند به قتل رساندند و با خنجر‌های خود شکم نوزادان را پاره کردند. خیابان‌های طائف در خون مسلمین اهل سنت غرق شد. شهروندانی که خود را تسلیم کردند را در خانه‌های خود سر بریدند. بدن‌هایشان را بیرون کشیدند و زیر سم اسبان له کردند و جنازه‌ها را در کوچه‌ها و خانه‌ها بدون خاکسپاری رها کردند. خانه‌های همه مسلمین اهل سنت را غارت کردند. هرچه توانستند با خود بردند و آنچه نتوانستند ببرند آتش زدند که بعد باران و سیل آنها را با خود برد. سپس وهابی‌ها مزار مقدس و اماکن مقدس شهر طائف را یک به یک تخریب کردند و سوزاندند. از جمله مقبره اصحاب رسول‌الله را. سپس سراغ مساجد و مدارس اسلامی رفتند. وقتی یکی از علمای حنبلی اهل سنت التماس کرد که مسجد را ویران نکنید گفتند نه. هر چیز مشکوکی احتیاطا باید تخریب شود. از مردم اهل سنت هر کس را که دیدند به قتل رساندند. کودکان را جلوی بزرگسالان و بزرگسالان را جلوی کودکان سر بریدند. به صاحب منصب و زیر دست رحم نکردند. از نوزاد شیرخوار بر سینه مادر گرفته تا جمعی از مومنین را که در مسجد مشغول قرائت قرآن بودند، همه را قطعه‌قطعه کردند. هنگامی که کسانی را در منازل یافتند به قتل رساندند، آنگاه به کشتار کسانی پرداختند که در خیابان و دکان و مسجد بودند. نمازگزارانی را در حال سجده سر بریدند. اکثر ساکنان طائف را (که در شهر مانده بودند) کشتند و تنها جمع کوچکی زنده ماندند. آنان در محلی به نام بیت‌الفتن پنهان شدند. وهابی‌ها به آنجا دست نیافتند. آنها 270 نفر بودند. 3 روز مقاومت کردند تا آنکه آل‌سعود به آنها پیغام داد به شما امان می‌دهیم به شرطی که تسلیم شوید. وقتی آنان تسلیم شدند تا نفر آخر سرشان را بریدند. هر کسی را با ارائه تضمین جان دعوت به تسلیم می‌کردند، آنها را به دره وجد برده و عریان و به صورت شرم‌آوری به زنانشان تجاوز می‌کردند و سپس آنها را برهنه در سرمای بیابان رها می‌کردند. سپس اموال آنان را به غارت بردند. وهابی‌ها هرچه کتاب یافتند به خیابان و کوچه بردند و طعمه آتش کردند و آنچه ماند طعمه باد شد. از جمله این کتاب‌ها هزاران نسخه قرآن کریم، صحیح بخاری، صحیح مسلم و کتاب‌های معتبر حدیث و فقه حنبلی، شافعی و حنفی بود که  به آتش کشیدند. این کتاب‌ها چند هفته زیر پای آنها بود و حتی یکی از آل‌سعود تلاش نکرد یک صفحه از قرآن را از زمین کوچه‌های طائف بردارد تا مانع بی‌حرمتی به قرآن کریم شود. وقتی از طائف رفتند از شهر جز خرابه‌ای نمانده بود. چرم و نخ‌های طلایی کتب مقدس اسلامی را کندند و برای خود پاپوش درست کردند و حتی از جلد چرمی قرآن، کفش درست کردند و گفتند اینها شرک است.
  حمله به مکه و تخریب بارگاه صالحان
الزهاوی در تاریخ خود می‌نویسد: سپس وارد مکه شدند و آنقدر حملاتشان بر مکه ادامه یافت تا شریف مکه تسلیم شد. بسیاری را در خیابان‌های مکه به اسارت گرفته و در حاشیه مکه سر بریدند. گنبدهای زیادی را که در گورستان مقلی بود با خاک یکسان کردند آنگاه گنبد زادگاه حضرت رسول و فاطمه زهرا و گنبد و بارگاه حضرت خدیجه ام‌المؤمنین و عبد‌المطلب و حضرت ابوطالب را خراب کردند. در تاریخ حیرتی آمده: «وهابیان گنبد روی زمزم و نیز گنبدهایی را که در اطراف کعبه قرار داشت ویران کردند.
وهابیان تمام مکان‌هایی را که مزار صالحان در آنها قرار داشت جست‌وجو کردند و آنها را خراب کردند. آنان موقع خراب کردن سرود می‌خواندند و طبل می‌زدند و آواز می‌خواندند و در دشنام به صاحبان قبرها ره افراط می‌سپردند و می‌گفتند: «ان هی الا اسماء سمیتموها» یعنی اینها نام‌هایی است که شما از پیش خود در آوردید. 3 روز نگذشت که تمام آثار و اماکن تاریخی اسلام که بیانگر فرهنگ و تمدن درخشان اسلامی بود ویران شد و از برگزاری نمازهای متعدد در مسجدالحرام جلوگیری به عمل آمد و از ذکر صلوات بر پیامبر و ذکر یا ارحم‌الراحمین پس از اذان جلوگیری کردند و به علمای مکه دستور دادند عقاید و کتاب‌های محمد بن‌عبدالوهاب را بر مردم تشریع کرده و کتاب  کشف‌الشبهات او را تدریس کنند.
  مقاومت مردم در برابر تخریب حرم پیغمبر
سپس به سراغ مدینه رفتند.  سپاهیان وهابی مدینه را محاصره و راه‌های ورودی مواد غذایی و سرچشمه زرقا را ویران و بدین ترتیب اهالی مدینه را دچار قحطی، گرانی و بی‌آبی کردند و پس از ماه‌ها اهالی مدینه مجبور به تسلیم و قبول شرایط آل‌سعود شدند. سعود بن‌عبدالعزیز خطاب به مردم گفت هیچ چاره‌ای جز تسلیم شدن ندارید. شما را وادار به گریه و زاری خواهم کرد و مثل مردم طائف شما را نابود می‌کنم... لکن وقتی برای تخریب حرم پیغمبر با مقاومت مردم و علمای شهر مواجه شدند به غارت آن بسنده کردند. فاتحان همه جواهرات و اشیای گرانبهای حرم مطهر پیامبر و حرم مطهر ائمه بقیع علیهم‌السلام را به غارت بردند.
آنان سه عدد قرآن نفیس، 4 صندوق مملو از جواهرات مرصع به الماس و یاقوت گرانبها را به غارت بردند. از جمله اشیای غارت شده عبارت بود از 4 عدد شمعدان زمردین که به جای شمع در آنها یک قطعه الماس بود، 300 دانه مروارید بزرگ، یک پارچه سنگ زمرد بزرگ، یک ظرف طلا و حدود 100 قبضه شمشیر با غلاف‌های مطلا به طلای خالص و مرصع به الماس و یاقوت با دسته‌هایی از زمرد و پشم و با آهنی از «موصوف»که نام خلفا و شاهان گذشته روی آنها کنده‌کاری شده بود که ابدا نمی‌شد آنها را قیمت‌گذاری کرد. هرچه کتاب مقدس، آثار هنری، هدیه‌های گران‌قیمت و نذوراتی که طی هزار سال  به حرم رسول‌الله آمده بود، همه را غارت کردند. پس از این عمل قبیح مردم را از زیارت قبر پیامبر منع و جلوگیری کردند و بسیاری از گنبدها و بارگاه‌هایی را که در شهر مدینه و بقیع بود ویران و آن سال از برگزاری مراسم حج توسط زائران ممانعت کردند.
ناصر السعید از قول یکى از مورخان نقل مى‌کند که آل‌سعود کتابخانه بزرگ المکتبه‌العربیه را که بیش از 60 هزار عنوان کتاب گرانقدر و کم‌نظیر و بیش از 40 هزار نسخه خطى منحصر به فرد داشت که در میان آنها برخى از آثار خطى دوران جاهلیت، یهودیان، کفار قریش و همچنین آثار خطى على(ع)، ابوبکر، عمر، خالدبن ولید، طارق بن‌زیاد و برخى از صحابه پیامبر گرامى‌(ص) و قرآن مجید به خط عبدالله بن‌مسعود وجود داشت و همینطور در این کتابخانه سلاح‌هاى منتسب به رسول‌اکرم(ص) و بت‌هایى که هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود، مانند «لات»، «عُزی»، «مَناه» و «هُبَل» موجود بود؛ به آتش کشیده و به خاکستر تبدیل کردند.
غارت و تجاوز در قطیف
مورخ انگلیسی درباره فتح شیعه‌نشین قطیف می‌نویسد: «قطیف را غارت کردند. کشتند و تجاوز کردند و بعد از مردم قطیف تعهدی 4 ماده‌ای گرفتند که شیعیان قطیف باید کتبا تصدیق کنند که قطیف متعلق به خاندان ابن‌سعود است و 14 نفر از بزرگان قطیف باید در دوره‌های منظم به پابوس ابن‌سعود بروند و هدیه‌های کلان را عرضه و مراتب وفاداری خود را اعلام کنند. همه روستاها و محلات قطیف باید در زمانی که حکومت احتیاج داشته باشد بخشی از مردان خود را به‌عنوان نیروی مسلح در اختیار آل‌سعود قرار دهند برای هر کاری حتی حمله به قطیف. و در آخر اینکه صادرات سبزیجات و هر نوع ارتباط اقتصادی با بحرین ممنوع است. رافضی‌ها باید خود را تسلیم کنند. همه مناسک و شعائر مذهبی خود را نیز تعطیل کنند. تعدادی از روحانیون وهابی را برای تعلیم اهالی قطیف به این منطقه می‌فرستند. همه مردم قطیف باید اصول سه‌گانه وهابیت را مطالعه کرده و حفظ کنند. زیارتگاه‌ها تخریب و همه مخالفان اعدام خواهند شد».
کشتار و جنایاتی که در قطیف روی داد باعث شد شیعیان عربستان که دومین جمعیت شیعیان کشورهای عرب حوزه خلیج‌فارس را بعد از عراق تشکیل می‌دهند تا به امروز از هرگونه تحرکی باز بمانند و توان سربرافراشتن نداشته باشند.
حملات مکرر و غارت کربلا و نجف
در زمان عبدالعزیز، آل‌سعود به رهبری سعود بارها به عراق حمله کردند و حتی پیش از فتح مکه، کربلا و نجف به کرات مورد تجاوز وهابیون قرار گرفت. اولین بار در سال 1214 وهابى‌ها به نجف اشرف حمله کردند، ولى بنی خزعل جلوی آنها را گرفتند و 300 نفر از آنها را کشتند. در سال 1215 نیز گروهى براى انهدام مرقد مطهر امیرالمومنین (ع) عازم نجف اشرف شدند که در مسیر با عده‌اى از اعراب درگیر شدند و شکست خوردند. در مدت نزدیک به 10 سال چندین بار حملات شدیدى به شهر کربلا و نجف انجام دادند.
سعود بن‌عبدالعزیز در سال 1216 با سپاهی به کربلا حمله‌ور و پس از محاصره شهر سرانجام وارد آن شد و کشتار سختی از مدافعان و ساکنان و زنان و کودکان آن کرد. برخی عدد کشته‌شدگان را یکصد و 50 هزار تن نوشته‌اند و می‌گویند جوی خون در کوچه‌های کربلا به راه افتاد.
الزهاوی می‌نویسد: «وقتی که به کربلا آمدند از دیوار‌های شهر بالا رفتند. اکثر ساکنان کربلا را که در شهر مانده بودند در بازارها و خانه‌ها کشتند. گنبدی که می‌گویند روی مقبره حسین فرزند پیغمبر بنا شده تخریب کردند. همه ثروت ساکنان شهر، پول، لباس، سلاح و وسایل منزل و... و هر چه بود، مصادره کرده و میان سپاهیان خود تقسیم کردند. مساجد و حسینیه‌ها را آتش زدند. هر آرامگاه گنبددار را که اینان می‌گویند شرک است تخریب کردند.
محمد قارى غروى، در تاریخ نجف، از مجموعه شیخ خضر، نقل مى‌کند: وهابیان صندوق قبر حبیب بن‌مظاهر را که از چوب بود شکسته و سوزاندند و با آن در ایوان طرف قبله حرم، قهوه درست کردند. آنها مى‌خواستند صندوق قبر شریف حسین را هم بشکنند اما چون داراى شبکه‌هاى آهنین بود، توفیق نیافتند.
شیخ عثمان بن‌بشر، مورخ دیگر وهابى که خود اهل نجد بود، مى‌نویسد: گنبد روى قبر [سیدالشهدا] را ویران ساختند و صندوق روى قبر را که زمرد، یاقوت و جواهرات دیگر در آن نشانده بودند، برگرفتند و آنچه در شهر از مال، سلاح، لباس، فرش، طلا، نقره و قرآن‌هاى نفیس یافتند، غارت کردند و نزدیک ظهر از شهر بیرون رفتند. در حالی که به نقل از عجلانی 200 شتر بار سنگین به یغما بردند. حمله به کربلا و نجف بارها روی داد و هربار قتل‌عام مردم و غارت اموال اماکن مقدسه انگشت حیرت مورخان به دندان برده است.
صلاح‌الدین مختار که خود وهابى است، مى‌نویسد: در سال 1216 امیر سعود با لشکر انبوهى از مردم نجد، عشایر جنوب حجاز و دیگر نقاط به قصد عراق حرکت کرد. در ماه ذیقعده به کربلا رسید. او تمام برج و باروى شهر را خراب کرد و بیشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند، کُشت و نزدیک ظهر با اموال و غنایم فراوان از شهر خارج شد. آنگاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقیه را به نسبت هر پیاده، یک سهم و هر سواره، 2 سهم، بین لشکریان تقسیم کرد.
برخى مى‌نویسند: وهابیان در یک شب در کربلا 20 هزار نفر را به قتل رساندند.
میرزا ابوطالب اصفهانى در سفرنامه خود مى‌نویسد: هنگام برگشت از لندن و عبور از کربلا و نجف، دیدم که قریب 25 هزار نفر وهابى وارد کربلا شدند و شعار «مشرکان را بکشید و کافران را سر ببُرید»  سر مى‌دادند. آنان بیش از 5 هزار نفر را کشتند و زخمى‌ها حساب نداشت؛ صحن مقدس امام‌حسین‌(ع) از لاشه کشتگان پر و خون از بدن‌هاى سر بریده شده، روان بود. او مى‌افزاید: پس از 11 ماه، بار دیگر به کربلا رفتم. دیدم که مردم، آن حادثه دل‌خراش را نقل مى‌کنند و گریه سرمى‌دهند، به گونه‌اى که از شنیدن آن، موها بر اندام راست مى‌شد.
آل‌سعود پس از آن با همان لشکر راهی نجف شد  ولى مردم نجف به سبب آگاهى از ماجراى کشتار و غارت کربلا و آمادگى دفاعى به مقابله برخاستند؛ حتى زن‌ها از منزل‌ها بیرون آمدند و مردان خود را تشجیع و تحریک به دفاع کردند تا اسیر کشتار و چپاول وهابیان نشوند. در نتیجه، سپاه وهابى‌ها نتوانستند به شهر نجف وارد شوند. در سال 1221 سعود مجددا به نجف‌اشرف حمله برد ولى چون شهر داراى برج و بارو بود و در بیرون نیز خندقى شهر را حفاظت مى‌کرد؛ به علاوه جمعى از مردم و طلاب علوم دینى در حدود 200 نفر، تحت رهبرى شیخ‌جعفر نجفى (کاشف الغطا) از مراجع اعلم عصر که خود مردى دلیر بود، شبانه‌روز مشغول دفاع از شهر بودند، کارى از پیش نبردند.
انبار اسلحه، خانه شیخ‌جعفر کاشف‌الغطا بود. او بر هر 12 برج نجف و در هر برجى جمعى از طلاب و مردم را به دفاع واداشته بود. شیخ‌حسین نجف، شیخ‌خضر شلال و سیدجواد عاملى (صاحب مفتاح الکرامه) و شیخ‌مهدى ملاکتاب از جمله علماى مدافع شهر بودند که از مردان بلندآوازه مى‌باشند.
قواى سعود در این حمله، 15 هزار وهابى جسور و جنگجو بود. وهابى‌ها چندان که سعى کردند، نتوانستند وارد شهر شوند و مدافعان نجف با سرسختى دفاع مى‌کردند. در یکى از روزها برخى از وهابى‌ها از دیوار شهر بالا آمدند و نزدیک بود شهر را اشغال کنند ولى با دفاع مردانه مدافعان مسلح مواجه شدند و عقب نشستند. در مدت محاصره نجف، چون مدافعان از درون شهر و برج و باروها وهابى‌ها را زیر آتش داشتند، توانستند 700 نفر از آنها را به قتل رسانند. سرانجام سعود با بقیه نفراتش ناامید از نجف اشرف بازگشت.
اهالى نجف قبل از رسیدن قواى سعود، خزانه حضرت امیرالمؤمنین (ع) را به بغداد و از آنجا به حرم کاظمین منتقل ساختند و در مخزن آنجا به ودیعت نهادند و بدین گونه از دستبرد آن قوم غارتگر وحشى مصون ماند.
ابن‌بشر، مورخ نجدى درباره حمله سعود به نجف در تاریخ نجد مى‌نویسد: در سال 1220 سعود با سپاه انبوهى از نجد و نواحى آن در بیرون شهر معروف در عراق (نجف اشرف) فرود آمد و سپاه مسلمین (وهابى‌ها) را در اطراف شهر پراکنده ساخت و دستور داد باروى شهر را خراب کنند. چون یاران او به شهر نزدیک شدند، به خندقى عریض و عمیق برخورد کردند و نتوانستند از آن عبور کنند. در جنگى که میان طرفین روى داد در اثر تیراندازى از روى باروها و برج‌هاى شهر، جمعى از مسلمین (وهابى‌ها) کشته شدند. آنها نیز از شهر عقب نشستند و به غارت نواحى اطراف پرداختند.  سعود در سال بعد، یعنى 1222 نیز بار دیگر با 20 هزار جنگجوى وهابى به نجف‌اشرف حمله برد ولى چون مدافعان شهر به رهبرى کاشف‌الغطا با توپ و تفنگ آماده دفاع بودند، نجف را رها ساخت و به شهر حله روى آورد.
در سال 1218 عبدالعزیز به ضرب کسی که احتمالا از شیعیان کربلا بود کشته شد و امارت رسما به سعود رسید. وی که از سال 1203 ولیعهد بود از زمان مرگ عبدالعزیز تا 1229 امارت کرد و شاید بتوان عمده جنایات آل‌سعود را در حکومت اول به او نسبت داد. بدین شکل روال قتل و غارت در حجاز و عراق همچنان ادامه پیدا می‌کند تا زمانی‌که دوره اول حکومت آل‌سعود به‌دست لشکر عثمانی که از مصر رسیده بود پایان می‌یابد.
پایان حکومت اول آل‌سعود به دست عثمانی
 اشراف حجاز و امرای عرب طی نامه‏‌هایی باب عالی را متوجه خطر روزافزون خاندان سعود ساختند و به آنان فهماندند که این طایفه به عربستان بسنده نمی‏کنند و هدفشان تسلط بر سراسر متصرفات عثمانی و همه مسلمانان است. سرانجام دربار اسلامبول تصمیم به رفع غائله وهابی گرفت و سلطان سلیمان، محمدعلی‌پاشا حکمران مصر را مأمور کرد لشکری مجهز به عربستان اعزام کند و سعودیان و وهابیان را از بیخ و بن‌ براندازد. در نتیجه ارتشی مخلوط از سربازان ترک و آلبانی و عرب به فرماندهی پسرش طوسون پاشا به حجاز اعزام داشت. طوسون از بندر یَنْبُع وارد مدینه شد و آن شهر را گشوده، به سوی مکه شتافت. اگرچه مقاومت وهابیان شدید بود اما در برابر آتش توپخانه مصریان کاری از پیش نبردند و شکست خوردند. طوسون وارد مکه و بعد از چند روز محمد‌علی پاشا نیز وارد مکه شد. او شریف غالب را به جرم اهمال و سازشکاری معزول و زندانی کرد و برادرش سرور ‌غالب را به مقام شریف مکه منصوب کرد.
بعد از سعود بن‌عبدالعزیز پسرش ابراهیم  به امارت درعیه رسید ولی از سویی بین او و عمویش عبدالله بن‌عبدالعزیز بر سر جانشینی اختلاف افتاده بود و در نتیجه جنگ خانگی سعودیان را ناتوان می‏کرد و از سوی دیگر ارتش مصر به سوی نجد در حال پیشروی بود. محمدعلی پاشا که از پیروزی ارتش خود اطمینان حاصل کرده بود به قاهره بازگشت و طوسون را با عده کافی و توپخانه قوی روانه نجد ساخت. طوسون بدون هیچ مانعی تا قلعه رس در 270 کیلومتری شمال شرقی مدینه  پیش رفت ولی در آنجا با مقاومت شدید وهابیان برخورد کرد و با دادن تلفات بسیار نتوانست به پیشروی ادامه دهد. ناچار به پیشنهاد وهابیان تن به ترک مخاصمه داد و به قاهره بازگشت.
محمد‌علی پاشا از طوسون به سبب ضعفی که نشان داده بود خشمگین شد و او را توبیخ و از امارت معزول کرد و پسر دیگرش ابراهیم پاشا را مأمور تسخیر نجد ساخت. ابراهیم با لشکری تازه‌ نفس به نجد رفت و خود را به درعیه رساند و پایتخت آل‌سعود را محاصره کرد و آنان را ناگزیر به تسلیم بلاشرط ساخت. عبدالله بن‌سعود ـ که برادر را برکنار کرده و خود به جای او نشسته بودـ بعد از 6 ماه مقاومت قلعه و پادگان درعیه را تحویل مصریان داد  و هیأتی را به ریاست عمویش عبدالله بن‌عبدالعزیز که شیخ آل‌سعود بود همراه شیخ‌علی بن‌محمد بن‌عبدالوهاب نزد ابراهیم پاشا فرستاد. به دستور ابراهیم اموال و املاک خاندان سعودی و ابن‌عبدالوهاب ضبط شد و عبدالله بن‌سعود را به اسلامبول بردند و سر از تنش جدا کردند و به این شکل اولین دوره حاکمیت آل‌سعود بر عربستان پایان یافت.
منابع: ------------------------------
ـ  تاریخ العربیه السعودیه
ـ  نزهه الغرى فى تاریخ النجف الغرى السرى
ـ  تاریخ مملکه السعودیه
ـ  عنوان المجد فى تاریخ نجد
ـ  مسیر طالبى
ـ  عنوان المجد فى تاریخ نجد
ـ  «الفجر الصادق فی الرد علی منکری المتوسل و الکرامات و الخوارق»
ـ  تاریخچه و نقد و بررسی عقاید و اعمال وهابی‌ها، کشف الارتیاب
ـ  صقرالجزیره.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی