بی عنوان

چنین گفت موبد که مرده بنام به از زنده دشمن بدو شادکام

بی عنوان

چنین گفت موبد که مرده بنام به از زنده دشمن بدو شادکام

بی عنوان


  • ۰
  • ۰

تاریخ یمن 1

کشور یمن جنوبی ترین نقطه شبه جزیره عربستان و مشرف بر تنگه باب المندب، یکی از مهمترین آبراه های جهان است. کشوری باستانی که به عقیده بسیاری از پژوهشگران تنها کشور خالص از اعراب سامی است که در طول هزاران سال، زبان خط و نژاد آنها تغییر نکرده است با این حال به اندازه اشتراکاتشان با دیگر اعراب مخصوصا اعراب شبه جزیره، تمایزات فرهنگی بسیاری نیز دارد که از آنها ملتی به مراتب متمدن تر ساخته است.

یمن یکی از حاصل‌خیزترین مناطق شبه جزیره عربی است که با تسلط بر تنگه “باب‌المندب” قادر به کنترل دریای سرخ بوده و با مالکیت جزیره بریم توانایی بستن این شاهراه دریایی را دارد. بریم، باب المندب را به دو بخش آبراه شرقی به نام باب‌ اسکندر و آبراه غربی به نام میون تقسیم کرده است که هردو در قلمرو دریایی یمن تعریف می شوند. یمن همچنین جزایر دیگری در دریای سرخ دارد که تسلطی بلامنازع در این دریا را برای آن به ارمغان آورده اند.

بطلمیوس از یمن بعنوان عربستان شاد یاد می کند و در تورات عربستان سفید نامیده شده است. سرزمین سبا که پادشاهی آن طبق آیات قرآن توانایی رویایی با سپاه حضرت سلیمان را داشته و ملکی آباد و ثروتمند که در تاریخ مطمع بسیاری از کشورهای دیگر بوده است. یمنی ها را شاید بتوان پیشرفته ترین مردم شبه جزیره عربی در ظول تاریخ دانست. تنها قلعه های باستانی بعنوان نشانه های معماری پیشرفته در شبه جزیره، در یمن ساخته شده و اعراب قحطانی آن اسلاف اعراب دیگر اند. خاورشناس معروف آلمانی موریتز نیز معتقد است که خط حروفی نیز نخستین بار در یمن مشاهده شد و بر خلاف آنچه بنام سامی های فنیقی‏ ثبت شده است، مخترعین خط؛ یمنیها بوده‏ اند و فنیقی‏های بنای کتابت خود را بر بنیان کتابت عربی یمن نهادند که همین یک نکته، نشانگر تمدن و غنای فرهنگ مردم یمن است.

این کشور در دوره پیش از اسلام تاریخی کهن دارد و برای مدت طولانی یکی از ایالات امپراطوری ایران و تنها بخش از شبه جزیره عربستان که ارزش لشگر کشی به آن را داشته محسوب می شده است لکن پرداخت آن منظور نوشتار حاضر نیست و در این بخش تنها به یمن پس از اسلام و در بخش های بعدی نیز به تاریخ آن در قرون جدید تا به امروز پرداخته می شود چرا که تحولات امروز ثمره ماوقع تاریخ این کشورند و درک درست آنچه امروز در این کشور رخ میدهد بدون شناخت پیشینه فرهنگی و تاریخی آن امکان پذیر نیست. 

پس از ظهور اسلام، و استقرار حکومت اسلامی در مدینه، پیامبر اعظم (ص) نامه هایی به پادشاهان کشورهای همسایه برای دعوت آنها به اسلام می فرستند که هر کدام سرانجام جداگانه ای داشتند اما خسرو پرویز امپراطور ایران آن را رد می کند و باذان حکمران خود در یمن را مامور پیگیری موضوع و دستگیری و فرستادن پیامبر به ایران می کند. پیامبر به فرستادگان باذان اعلام داشت که خسرو پرویز به دست پسرش شیرویه به هلاکت رسیده و بزودی مملکت ایران به تصرف مسلمین در خواهد آمد و به ایشان گفت که به باذان خبر دهید که اسلام آورد. باذان پس از اطلاع از صحت خبر، اسلام آورد و با مسلمان شدن وی گروهی از ایرانیان که آنها را ابناء و احرار می گفتند نیز مسلمان شدند و اینان نخستین ایرانیانی هستند که به شریعت مقدس اسلام گرویدند. باذان از سوی رسول اکرم (ص) همچنان بر حکومت یمن ابقا شد و پس از مرگ وی نیز فرزندش شهر بن باذان از طرف پیامبر به جای پدرش به حکومت منصوب شد و همانند پدر به ترویج اسلام و مبارزه با مخالفین و معاندین پرداخت. 

طبری از براء بن عازب روایت کرده است که "رسول خدا (ص) خالد بن ولید را به سوی یمن فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت کند و من نیز در میان جمعی که با او حرکت کردند بودم. شش ماه در یمن ماندیم؛ لکن هیچ کس به دعوت او پاسخ مثبت نمی‌داد. پیامبر (ص) نیز یکی از یاران خود به نام "معاذبن جبل" را رهسپار الجناد (تعز امروز) ساخت؛ تا ندای توحید و اصول آیین اسلام را برای مردم یمن تشریح کند. پیامبر (ص) علی ‌بن ابی‌ طالب (ع) را نیز با سفارشات و مکتوبی مبنی بر دعوت ملّت یمن به آیین توحید، که فرمان داده بود آن را برای مردم یمن بخواند؛ روانه صنعا نمود و دستور داد، خالد و همراهان وی برگردند و اگر کسی از همراهان خالد خواست با علی (ع) همراه گردد؛ او را آزاد گذارند.

براء بن عازب نقل می‌کند که وقتی علی (ع) به نخستین نقطه مرزی یمن رسید، صفوف سربازان اسلام را که در آنجا به فرماندهی خالد بن ولید استقرار داشتند،‌ منظّم نمود. وقتی خبر ورود آن حضرت به مردم یمن رسید، جمع شدند و علی (ع) نماز صبح را با جماعت خواند، سپس تمام افراد قبیله "حمدان" را که از بزرگ‌ترین قبایل یمن بودند، برای شنیدن نامه پیامبر اکرم (ص) دعوت نمود، آنگاه حضرت در مقابل ما قرار گرفت و حمد و ثنای الهی آغاز کرد و سپس نامه رسول خدا (ص) را بر مردم یمن خواند. عظمت گفتار پیامبر (ص) آن چنان قبیله حمدان را تحت تأثیر قرار داد که همه آنها در مدّت یک روز اسلام آوردند.

حضرت علی (ع) اسلام آوردن مردم قبیله حمدان را به وسیله نامه به اطّلاع پیامبر اکرم (ص) رسانید. پیامبر اسلام پس از اطلاع از متن نامه، آن چنان خوشحال شد که با سرور و شادی تمام، سر به سجده نهاد و شکر خدا را به جای آورد و سپس سر بلند کرد و فرمود:‌ " السّلام علی حمدان، السّلام علی حمدان".

اسلام آوردن این گروه موجب شد تا مردم یمن به تریج به اسلام گرویدند. پس از ورود حضرت علی (ع) به یمن، اوّلین کسی که به واسطه آن حضرت اسلام آورد، زنی به نام امّ سعید برزخیه است. این زن منزل خود را به صورت مسجد در آورد و آن را مسجد علی نامید که اکنون نیز مشهور و پابرجاست.

مسافرت حضرت علی (ع) و اسلام آوردن یمنی‌ها به دست آن حضرت، یکی از عوامل ولا و دوستی آنها نسبت به امیرالمؤمنین (ع) و علوی مذهب بودنشان است. محبّت و دوستی اهالی یمن نسبت به حضرت علی (ع)، از روزی که گروهی از مردم یمن به خدمت رسول خدا (ص) رسیدند و پیامبر اکرم (ص) آن گروه را دعا فرمود و به آنها مژده بهشت داد و یادآور شد که همراه علی (ع) به شهادت می‌رسند؛ آغاز شد. افراد این گروه کسانی بودند که در جنگ جمل و صفّین حضرت علی(ع) را یاری نمودند.

پیامبر اعظم (ص) در معرّفی حضرت علی (ع) به آنها سخن خود را طولانی ساخت تا بر مراتب علاقه و محبّت آنها نسبت به آن حضرت اضافه شود. بدین شکل یکی از افتخارات مردم یمن آن است که از اتصار اند و بدون هیچ مقابله ای به اسلام گرویدند." 

لکن پس از مراجعت پیامبر از حجة الوداع اسود عنسی در یمن ادعای نبوت کرده و گروهی از اعراب یمن پیرامون وی جمع شدند و ارتداد وی نخستین ارتداد تاریخ اسلام محسوب می شود. عنسی با قبایل عرب به صنعا حمله کرده و شهر بن باذان حاکم یمن برای دفع فتنه به جنگ با او پرداخت ولی در این جنگ کشته شد که او را نخستین فرد ایرانی نامیدند که در راه اسلام به شهادت رسید. اسود عنسی پس از قتل وی با همسرش ازدواج کرد و بر همه یمن حاکم شد و مسلمین آن نا گزیر به مهاجرت به مدینه شدند.

پس از شنیدن خبر ارتداد أسود عنسی، پیامبر (ص) برای فیروز و داودیه که بعد از مرگ شهر بن باذان ریاست ایرانی ها را در دست داشتند، نامه نوشت که آشکار و پنهان بر علیه اسود بجنگند و به دیگر جماعات نامه نوشته و فرمان دادند که از فیروز و داودیه پشتیبانی کنند. ایرانیان به همراه "آزاد" همسر شهر بن باذان که در تصرف أسود بود، توانستند که وارد اطاق أسود شده و او را به قتل برسانند. قتل او به دست فیروز انجام شد و اصحاب أسود پس از کشته شدن وی به بیابان های بین صفا و نجران پناه بردند و از مداخله در امور ممنوع شدند و دوباره اوضاع و احوال یمن به حالت عادی قبل از ارتداد بازگشت. خبر کشته شدن أسود به سرعت به اطلاع مسلمانان رسید. عبدالله بن عمر روایت می کند که در شبی که أسود کذاب کشته شد، از طریق وحی خبر کشته شدن وی به اطلاع نبی اکرم (ص) رسید و حضرت فرمودند: عنسی کشته شد و قتل وی به دست مبارک که از یک خانواده مبارک می باشد واقع گردیده است. مسلمانان از حضرت رسول پرسیدند: کدام مرد وی را کشت؟ فرمود: فیروز.

با این حال قیس بن عبد یغوث که با فیروز و سایر ایرانیان مقیم یمن با أسود کذاب مبارزه می کردند، پس از درگذشت حضرت رسول (ص)، مرتد شده و با فیروز به جنگ پرداخت. قیس با حیله فیروز را مستأصل کرد و بار دیگر اوضاع یمن بخصوص اوضاع مسلمانان ایرانی پریشان شد. ابوبکر ابی قحافه که تازه به خلافت رسیده بود به چند نفر نامه نوشت که از فیروز و مسلمانان ایرانی که موجب هلاکت أسود کذاب شدند پشتیبانی کنند. قیس برای مقابله با مسلمانان برای اصحاب أسود که در کوه ها پراکنده بودند نامه نوشت و در اثر این دعوت جماعتی از اصحاب أسود عنسی در صنعا اجتماع نمودند و خود را برای جنگ با ایرانیان آماده کردند.
در این حین رؤسای قبایل عرب از یاری فیروز و ایرانیان مسلمان دست برداشتند و دوباره راه أسود کذاب در پیش گرفتند. قیس دستور اخراج همه ایرانیان را از یمن داد. هنگامی که فیروز از این جریان اطلاع پیدا کرد تصمیم گرفت که با قیس بن عبد یغوث جنگ کند. برای این منظور فیروز برای چند قبیله از اعراب نوشت که وی را در جنگ با مرتدین یاری کنند. بنی عک و آل عقیل متفقا مردان خود را به یاری فیروز فرستادند و همگان بر مرتدین که در رأس آنها قیس قرار داشت حمله کردند و در نتیجه قیس بن عبد یغوث شکست خورد و از میدان جنگ فرار کرد و یاران أسود عنسی نیز از هم پاشیدند. وی را دستگیر کرده و به مدینه آوردند ولی خلیفه اول او را عفو کرد و او تبرئه شد در حالیکه آشکار بود که قیس مرتد شده و نیز دستش به قتل آلوده است.

پس از آن و طی خلافت خلفای راشدین اوضاع یمن آرام بود. با این حال قبائل یمن نقشی اساسی در سپاه اسلام بازی کردند. 

علامه محمّد حسین مظفر در کتاب خود می‌نویسد:‌ "تشیّع در میان دره‌ها و کوه‌های یمن جایی برای خود گشود و در دل‌ها مأوی گرفت تا وقتی که امیرالمؤمنین علی (ع) رسماً و عملاً حکومت و ولایت را به دست گرفت و عبیدالله بن عباس را به امارت یمن گماشت. لکن گروهی به خونخواهی عثمان دست به شورش زدند. در پی بروز مخالفت­های گسترده و ایجاد اجتماعات و استنکاف از پرداخت صدقات و بیت­ المال از جانب اینشان، عبیدالله با ایشان به گفتگو پرداخت و چون بر مواضع خود در انتقام از قاتلین عثمان پافشاری کردند، ایشان را به زندان انداخت. اما الباقی آنها با شنیدن خبر محبوس شدن سرانشان شورش کردند و طی نامه­ ای از معاویه درخواست کمک کردند. معاویه نیز یکی از یاران خود را به نام "بسر بن ابی ارطاة" در سال 40 هجری با سپاهی به سوی یمن فرستاد و به بسر دستور داد تا از راه حجاز و مدینه و مکه به یمن برود و در مسیر حرکتش مردمی را که از علی(ع) حمایت می‌کنند به جانب معاویه دعوت کند و اگر نپذیرفتند و اطاعت نکردند ایشان را از دم تیغ بگذراند. وی نیز از طریق مدینه عازم یمن شد و قبل از رسیدن به یمن مردم مدینه را مجبور به بیعت با معاویه نمود و جنایات زیادی را در آنجا مرتکب شد. هنگامی که خبر ورود بسربن ارطاة به یمن رسید، کارگزار حضرت علی (ع) به نام عبیدالله بن عباس از آنجا گریخت و عبدالله بن عبدالمدان حارثی را جانشین خود قرار داد. 

بسربن ابی ارطاة پس از ورود به یمن عبدالله بن عبدالمدان حارثی جانشین عبیدالله در یمن و فرزندش مالک را به قتل رساند و مرتکب جنایات زیادی شد. او سی هزار نفر را کشت و گروهی را در آتش سوزاند و زنان حمدان را اسیر کرد و در بازار فروخت. بسر همچنین دو فرزند عبیدالله عباس، عبدالرحمن و قثم را که نزد مادرشان جویریه دختر قارظ کنانی بودند را کشت. طبری نقل می کند که دو پسر عبیدالله نزد یکی از مردم بادیه­ نشین کنانه بودند و هنگامی که بسر می‌خواست ایشان را بکشد، مرد کنانی گفت: به چه جرمی کودکانی را که گناهی ندارند، می‌کشی؟ اگر می‌خواهی ایشان را بکشی مرا نیز بکش. بسر گفت چنین می­کنم و از مرد کنانی آغاز کرد و او را کشت و پس از او دو کودک عبیدالله را نیز کشت. زنان بنی­ کنانه با مشاهده این اتفاق به بسر اعتراض کردند و گفتند: ای بسر، مردان را می­کشی، تو را با کودکان چه کار است؟ به خدا قسم جاهلیت اینان را نمی­کشت! به خدا قسم سلطنتی که جز با کشتن کودکان و برداشتن رحم محکم نگردد سلطنت بدی است.

وقتی اخبار جنایات این شخص به حضرت علی (ع) رسید، وی را نفرین کرد و فرمود: "خدایا، این آیین و عقل و خودسری را از او بگیر". سپس لشگری به فرماندهی حارثه بن قدامه سعدی برای مقابله با بسر ارسال نمود و
بسر بن ارطاه با شنیدن خبر حمله ایشان فراری شد و به نفرین آن حضرت دچار وسواس شده و دیوانه شد و در همین حال مرد. و با فرار وی عبیدالله به یمن بازگشت و تا زمان شهادت امام علی(ع) والی یمن بود.

  • ۹۴/۰۱/۱۵
  • محمد صادق حاج صمدی

تاریخ یمن

وطن امروز

یمن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی