بی عنوان

چنین گفت موبد که مرده بنام به از زنده دشمن بدو شادکام

بی عنوان

چنین گفت موبد که مرده بنام به از زنده دشمن بدو شادکام

بی عنوان


  • ۱
  • ۰

ایالات متحده ای که امروز بیشتر از نیمی از آمریکای شمالی را در برگرفته و بر خاکستر میراث قبائل سرخ پوست بومی بنا شده مجموعه ای از ن‍ژادها و مذاهب مختلف است که از بیش از سه قرن پیش به آن وارد شده اند و امروز مجموعه از کشور های مستقل را تشکیل می دهند که هیچگاه به معنای واقعی یک ملت واحد را بوجود نیاوردند. عمده مهاجرت ها به آمریکا ناشی از جنگ های مذهبی در اروپا و تفتیش عقایدی بود؛ که عمدتا در کشور های اروپای غربی رخ می داد. رویدادهایی که مردم را در برهه های مختلف مجبور به مهاجرت به امریکا می کرد و گاهی می شد که طرفداران مذهبی که عامل مهاجرت دیگران در دوران برتری خود بودند؛ در دوره پادشاه بعدی کشور را ترک کنند.
جنگ داخلی شاید بارز ترین نمود تفاوت های فرهنگی مهاجرین و وجود نیروی بالقوه گریز از مرکز در امریکا باشد که امروزه نیز در ایالاتی مانند تگزاس و کالیفرنیا به چشم می آید. اساسا ساختار فدرال امریکا کشور هایی را در کنار یکدیگر قرار داده است که هر کدام در امور داخلی خود در بسیاری موارد مستقل عمل می کنند؛ پرچم و قوانین خود را دارند و این استقلال در کنار استقلال اقتصادی بیشتر بخش ها از دولت مرکزی؛ گرایش های استقلال طلبی را از دولت فدرال تقویت می نماید.
بررسی جنگ داخلی ریشه بسیاری از آنچه امروز در این کشور رخ می دهد را می نمایاند و رفتار سیاستمدران مختلف را در قبال مسائل گوناگون توجیه می نماید. همچنان که یکی از بزرگترین دروغ های تاریخ را نیز بر ملا میسازد که مشابه هولوکاست، برای بسیاری یک امر بدیهی می نماید: اینکه این جنگ برای لغو برده داری صورت گرفته باشد!

پراکندگی مذهبی و نژادی در سال های جنگ داخلی در آمریکا بدین شکل بود:
ایالت های جنوبی شامل تگزاس،می سی سی پی، آلاباما، جورجیا، فلوریدا، لوییزیانا، آرکانزاس، تنسی، کارولینای جنوبی و شمالی و ویرجینیا می شدند که به لحاظ اقتصادی متکی بر کشاورزی بودند. با زمین هایی حاصلخیز و گسترده و جمعیتی بالغ بر چهار میلیون برده که برای پنج میلیون سفید پوست کار می کردند. در یک کلام ثروتی کلان که بین جمعیتی اندک تقسیم می شد و به همین دلیل زندگی مردم جنوب ظاهری اشرافی و حوس انگیز داشت. جنوب به لحاظ نژادی شامل 4 میلیون افریقایی تبار برده و 5 میلیون مهاجر قدیمی تر که عمدتا انگلیسی و پروتستان های باپتیست بودند می شد و در مقابل ایالت های شمالی شامل ایالت های واشنگتن، کالیفرنیا، نوادا، آیووا، ویسکانسین،‌مینه سوتا، ایلینوی، ایندیانا، اوهایو، میشیگان، واشنگتن دی سی، ویرجینیای غربی، مریلند، ایندیانا، پنسیلوانیا، رودایلند، نیوجرسی، کنتیکت، نیو همپشایر، ماساچوست، ورمنت، مین و دلاویر قرار داشتند؛ که به لحاظ نژادی غالبا آلمانی، ایرلندی، ایتالیایی، مکزیکی و اقلیتی فرانسوی و انگلیسی در ایالات شمال شرقی را شامل می شد و عمده آنها به لحاظ مذهبی کاتولیک محسوب می شدند. جمعیتی بیشتر از 24 میلیون نفر که اقتصادی صنعتی داشته و به لحاظ مواد اولیه وابسته به تولیدات ایالات جنوبی بودند. همچنین بانک های شمال با سرمای گذاری زمین داران جنوب کار می کرد و حذف سرمایه جنوبی ها، شمال را با مشکل سرمایه اولیه مواجه می نمود. جنوبی ها بر تجارت آزاد پا می فشردند و در مقابل ایالات شمالی که از تولید گسترده مواد اولیه مثل گندم شکر و پنبه جنوبی ها بی بهره بودند بر تعرفه های مالیاتی تاکید می کردند. در کل اقتصاد شمال بر پایه سرمایه انگلیسی ها و جنوبی ها در کارخانجات و درآمد ناشی از مالیات بر تجارت ایالات بنا شده بود. افزایش محدودیت های تجاری و مالیاتی از سوی دولت فدرال در شمال مردم جنوب را که عمده مراودات تجاری خود را با انگلستان انجام میدادند تحریک به اعلام استقلال می کرد. مسئله‌ای که دولت شمال را از مالیات های جنوبی ها و کارخانجات را از مواد اولیه ای که نصیب انگلیسی ها می شد بی بهره و شمال را در آستانه ورشکستگی قرار می داد. در بیان وضعیت برده داری شمال در این سالها این نکته حائز اهمیت می نماید که برده داری اگرچه نه به گستردگی جنوب، در ایالات شمالی نیز وجود داشت و کاملا قانونی محسوب می شد تا اینکه در بحبوحه منازعات شمال و جنوب در برخی از ایالات برای حفظ تناسب سیاسی ممنوع اعلام شد. روندی که تا شروع جنگ نیز ادامه داشت. همچنین وضعیت عرف بین المللی که در آن سالها رهبری آن بدست امپراطوری انگلیس قرار داشت برتری نژادی را پذیرفته و مخصوصا در آمریکا آن عده ای هم که برده دار نبودند برتری خود را نسبت به سیاهان امری طبیعی می دانستند. مسئله ای که تا دهه 1970 ادامه داشت و مبارزات نژادی برای دریافت حقوق مساوی سیاه و سفید بیش از یکصد سال پس از لغو برده داری همچنان پیگیری می شد. در حقیقت مسئله بردگان در امریکای آن زمان مشابه مسئله حوق بشر امروز از سوی دولت فدرال مورد توجه قرار می گرفت. مشابه وضعیت حقوق بشر در پادشاهی های عربی نادیده گرفته می شود برده داری در شمال نیز نادیده انگاشته می شد و به عنوان اهرم فشاری بر ایالات جنوبی مورد استفاده قرار می گرفت.

در نتیجه ی فشار دولت فدرال برای دریافت مالیات و محدود کردن تجارت و همچنین فشار بر برده داری که اقتصاد جنوب وابسته به آن بود؛ دو هفته پس از روی کار آمدن لینکلن در ششم نوامبر 1860، ایالات جنوبی که این انتخاب را نقطه ی اوج 40 سال سرخوردگی از سلطه شمال و تهدیدی نسبت به اقتصاد زمین داری مبتنی بر برده داری خود تلقی می کردند؛ بنا بر استقلال گذاشتند و در بیستم دسامبر کارولینای جنوبی نخستین گام عمده را با با استناد به اختیاری بودن پیوستن به اتحاد ایالات متحده اعلام داشت که "اینک اتحادی که بین کارولینای جنوبی و سایر ایالات، تحت نام ایالات متحده وجود دارد، به موجب این اعلامیه فسخ می شود". سایر ایالات از کارولینای جنوبی تبعیت کردند و در چهارم فوریه 1861، کنگره ای از نمایندگان کلیه ایالات جنوبی که فرمان جدایی را تصویب کرده بودند، در مونتگمری، واقع در ایالات آلاباما تشکیل جلسه دادند. در هشتم فوریه، آنها یک قانون اساسی موقتی را پذیرفتند. روز بعد جفرسن دیویس از ایالت می سی سی پی به عنوان رییس جمهور و الکساندر استفنز به عنوان نایب ریس کنفدراسیون ایالات متحده آمریکا برگزیده شدند. آبراهام لینکلن نیز در چهارم مارس 1861، به عنوان ریس جمهور ایالات متحده سوگند یاد کرد.

دولت فدرال این مسئله را موجب جدایی طلبی دیگر ایالت و عامل ورشکستگی اقتصاد شمال می دانست. در نتیجه نیرو های داوطلب شمال که از تسلیحات بهتری نیز برخوردار بودند روانه مرز های جنوب شدند و ایالت های جنوبی نیز متعاقب آن ارتش داوطلب خود را به شمال فرستادند.

ایالات شمالی در پانزدهم آوریل به جنوب اعلان جنگ دادند و لینکلن 75 هزار داوطلب را فراخوند. کنفدراسیون تدابیر مشابهی اتخاذ کرده بود و در چهارم مارس، فراخوان وسیع تری از 100 هزار نفر صورت داد؛ و قانون سربازگیری عمومی را در نهم آوریل تصویب گردید. در نوزدهم آوریل، لینکلن دستور محاصره دریایی کلیه بنادر جنوب را داد. در همان روز، نیروهای کنفدراسیون زرادخانه فدرال را در هارپرزفری و ویرجینیای غربی تصرف کردند و به دنبال آن، پایگاه عظیم نیروی دریایی آمریکا در نورفلک واقع در ویرجینیا تسخیر گردید.

در هیجده آوریل، لینکلن فرماندهی ارتش اتحاد را به سرهنگ رابرت لی پیشنهاد کرد لکن لی، امتناع نمود و دو روز بعد، از سمت خود استعفا داد و به ارتش زادگاهش ویرجینیا پیوست.پس از او نیز در مجموع، 286 نفر از 1066 افسر منظم ارتش ایالات به جنوب پیوستند.

 هنگامی که جنگ آغاز شد، هر دو طرف تصوّر می کردند که این منازعه دیری نخواهد پایید. با این حال در 1861، جنوب که مجبور شده بود به حالت تدافعی عمل کند، هرگونه ایده شمال مبنی بر پایان دادن سریع جنگ را به هم زد. جنوبی ها در اولین نبرد بول ران شمال را شکست دادند که باعث شد تا شمال که بدلیل جمعیت بیشتر و خطوط آهن وسیع تر قابلیت تجدید قوای بیشتری در مقابل جنوب داشت 500 میلیون دلار پول و نیروی داوطلبی به میزان 500 هزار نفر را به جنگ اختصاص دهد.  

در غرب، هر دو طرف تلاش کردند تا کنترل ایالات مرزی میسوری و کنتاکی را در دست گیرند اما در دهم اوت، شمالی ها در میسوری، از کنفدراسیون شکست خوردند.

شمالی های از سال 1861، به محاصره دریایی جنوب دست زدند که در برحه ای از زمان به تحریک انگلستان به ورود به جنگ به نفع جنوب انجامید که با تحرکات دیپلماتیک شمالی ها واقع نشد.

در سال 1862، اصلی ترین دژ جنوب در رودخانه کامبرلند توسط شمالی ها تسخیر شد که منجر به شکسته شدن خط دفاعی کنفدراسیون در سرتاسر کنتاکی گردید و موجب شد تا نیروهای کنفدراسیون، به خط جدیدی در طول ممفیس و خط آهن چارلستون عقب نشینی کنند. کورینت در سی ام می و ممفیس در ششم ژوئن سقوط کردند. قسمت اعظم رودخانه می سی سی پی در شمال و جنوب ویکسبورگ نیز تحت کنترل نیروهای اتحاد درآمد. دژهای کنفدراسیون را در طول رودخانه می سی سی پی جنوبی بدست نیرو های اتحاد افتاد

در آخرین ماه های سال 1862، ارتش های اتحاد شمال تحت فرماندهی گرانت و ژنرال ویلیام شرمن به گونه ای ناموفق سعی در تسخیر ویسکسبورگ کردند. لکن مدافعان کنفدراسیون با سرسختی مقاومت کردند و در پایان سال، رودخانه می سی سی پی از ویکسبورگ تا باتونروژ تحت کنترل نیروهای کنفدراسیون باقی ماند.
با وجود ادامه فعالیت ها در غرب که عملاً تا سال 1862 فروکش نکرد، رشته عملیات نظامی در شرق نیز ادامه یافت. مک کللان که با تحریک لینکلن وارد عمل شده بود، تصمیم گرفت به ریچموند پایتخت کنفدراسیون حمله کند. وی برای این کار ارتش خود را از خلیج چزییک به دژ مونرو، حرکت داد و از آنجا توانست تا شبه جزیره ای پیشروی کند که توسط رودخانه های یورک و جیمز شکل گرفته بود. وی با استفاده از این مسیر، توانست از حمله مستقیم علیه ارتش کنفدراسیون به رهبری جانستون که رو به روی شهر واشنگتن قرار گرفته بود، اجتناب کند. این ارتش مجبور شد دور بزند و با او تلاقی کند تا بدین ترتیب از پایتخت کنفدراسیون نیز حفاظت به عمل آمده باشد. نیروی بزرگی تحت فرماندهی مک داول قرار بود تا در حمله به ریچموند به نیروهای مک کللان بپیوندد، اما یک رشته عملیات استادانه به وسیله ژنرال توماس جکسون در دره شناندو، واشنگتن را مورد تهدید قرار داد و مانع از آن شد که نیروهای مگ داول از جنوب حرکت کند. جکسون در عرض شش هفته با کمتر از 18 هزار نفر نیرو، 70 هزار نفر از سپاهیان فدرال را زمین گیر کرد و نقشه عملیات نظامی مک کللان را برهم زد. با وجود این، مک کلان پیشروی خود را در چهارم آوریل آغاز کرد. در یکم ژوئن، به لی دستور داده شد تا جانشین جوزف جانستون فرمانده نیروهای کنفدراسیون گردد. در 25 ژوئن، مک کللان به چهار مایلی ریچموند رسیده بود و نبرد هفت روزه آغاز شد. در آن نبرد لی به حمله تجاوزگرانه ای دست زد و مانع از آن شد که مک کللان ریچموند را تصرّف کند و باعث شد که او به هریسونز لندینگ، واقع در رودخانه جیمز عقب نشینی نماید.

با تصویب دیویس، لی از پوتوماک عبور کرد و وارد مریلند شد. آنان امید داشتند که انجام یک رشته عملیات موفق، باعث کسب شناسایی خارجی برای کنفدراسیون شده، در مریلند ایجاد شورش کرده و ویرجینیا را برای مدّتی از خرابی های جنگ خلاص خواهد شد. مک کللان یک نسخه از دستور لی را مبنی بر تدارک و حرکت نیروهایش به دست آورد و به آهستگی حرکت کرد تا با او درگیر شود. در هفدهم سپتامبر1862، در نزدیکی شهر شارپسبرگ در مریلند، نبرد آنتیتام درگرفت و این روز، خونین ترین روز تاریخ آمریکا نام گرفت. حمله بدون هماهنگی مک کلان نتوانست ارتش لی را از مواضع تدافعی اش تکان دهد؛ اما آن را از انجام عملیات تهاجمی بیشتر بازداشت.

در 23 سپتامبر، لینکلن از موفقیت استراتژیک مک کلان علیه لی بهره برداری کرد و در سال دوم جنگ "اعلامیه آزادی بردگان" را صادر کرد که بنابر آن، در یکم ژانویه 1863، دستور آزادسازی کلیه بردگان در ایالات شورشی داده شد که موجب می شد تا جنوب عقبه امن و عامل اصلی تولید اقتصاد خود را از دست بدهد.

در هفتم نوامبر، لینکلن ژنرال آمبروز برنساید را به جانشینی مک کلان برگزید. او به سمت جنوب حرکت کرد و در سیزدهم دسامبر، در فردریکسبرگ واقع در ویرجینیا، به لی حمله کرد. چهارده تهاجم پی در پی نیروهای اتحاد عقب زده شد و خسارات زیادی به ارتش برنساید وارد آمد و لی در نبرد فردریکسبرگ به پیروزی رسید. لینکلن که هنوز در پی ژنرال می گشت که بتواند لی و ارتش ویرجینیای شمالی را شکست دهد، ژنرال جوزف هوکر را در 26 ژانویه 1863، به جانشینی برنساید برگزید.

لی در سوم مه، حمله علیه هوکر را از سرگرفت و سپس روز بعد حمله به سجویک را آغاز کرد. هوکر در روزهای پنجم و ششم می، از راپاهانوک عقب نشینی کرد. لی پس از کسب بزرگ ترین پیروزی تاکتیکی خود، آماده دومین تهاجم خود به شمال گردید.

در اول ژوئیه، یک تیپ پیاده نظام کنفدراسیون و یک تیپ سواره نظام اتحاد در جاده غرب گتیسبرگ با یکدیگر برخورد کردند و بزرگ ترین نبردی که تاکنون در قاره درگرفته بود، آغاز شد. هر دو طرف، نیروهای خود را با عجله به شهر رساندند. تا پایان روز، نیروهای اتحاد با تحمّل تلفات سنگین به سی متری هیل یعنی ارتفاعات جنوب گتیسبرگ عقب رانده شده بودند. در دوم ژوئیه، لی همچنان به حمله ادامه داد. تأخیر در رساندن نیروهای جنوبی به مواضع حمله و جریان دائم نیروهای تازه نفس اتحاد به میدان نبرد، از پیروزی کنفدراسیون جلوگیری کرد و آخرین شانس جنوب برای اخذ یک تصمیم مناسب در شرق، در سوم ژوئیه در گتیسبرگ از دست رفت و یک روز بعد، ویکسبرگ سقوط کرد.

کنفدراسیون غربی از شمال به جنوب تقسیم شده بود و ناحیه غرب می سی سی پی، به نام کنفدراسیون ترانس می سی سی پی، دیگر نمی توانست برای فراهم آوردن تدارکات جهت بقیه کنفدراسیون که نیاز مبرمی به مواد غذایی و مواد خام داشت، مورد اتکا قرار گیرد و جنوب در مسیر شکست قرار گرفت.

بین 23 تا 25 نوامبر، گرانت در حملات شجاعانه ای علیه نیروهای استحکام یافته براگ، محاصره را شکست و ارتش براگ را از چاتونوگا بیرون راند. با این پیروزی، راه برای حمله به جورجیا و قطع ارتباط نیروهای کنفدراسیون برای یک بار دیگر هموار شد. تا اواخر 1863، ارتش های اتحاد، کنترل آرکانزاس، کنتاکی، تنسی، قسمت اعظم لوئیز یانا، می سی سی پی، فلوریدا، مرز ریوگرانده تگزاس و کل طول رودخانه می سی سی پی را مجدداً در دست گرفته بودند.

عملیات دریایی در طی سال 1863، همچنان ادامه داشت. محاصره دریایی اتحاد، آثار نامطلوب خود را به جا می گذاشت. با وجود این، ادامه محاصره، خود به کار بزرگی بدل شده بود؛ و بنابراین با نظم خاصی صورت می گرفت. در آب های آزاد ناوگان ضعیف کنفدراسیون تنها شامل چند شناور می شد و به هیچ وجه با نیروی دریایی دائماً در حال گسترش اتحاد برابری نمی کرد. عملیات دریایی، توسط نیروهای اتحاد به تنگ تر ساختن حلقه محاصره کنفدراسیون کمک کرد. کشتی های جنگی اتحاد، اکثر کشتی های جنگی باقی مانده کنفدراسیون را غرق ساختند و بنادر عمده را در طول خلیج مکزیک و ساحل شرقی بستند.

در 31ژانویه 1865، لینکلن با اعضای کمیسیون صلح کنفدراسیون به رهبری استیونز معاون رئیس جمهور بر روی یک کشتی جنگی اتحاد در هامپتون رودز ملاقات کرد. لینکلن در صورت پیوستن مجدد جنوب به اتحاد و لغو بردگی که موجب از بین رفتن اقتصاد ایالات جنوبی می شد، پیشنهاد عفو عمومی داد لکن نمایندگان کنفدراسیون به استقلال اصرار ورزیدند و بدین ترتیب کنفرانس به جایی نرسید. در نتیجه درگیری ها ادامه یافت و در هفدهم فوریه، چارلستون سقوط کرد.  ریچموند نیز در سوم آوریل تسلیم شد و شش روز بعد ژنرال لی ارتش ویرجینیای شمالی را تسلیم کرد و جفرسن دیویس رییس جمهور جنوب در حالیکه سعی بر فرار داشت در روز دهم می توسط سواره نظام اتحاد در جورجیا به اسارت درآمد و دیگر نیروهای کنفدراسیون نیز تا 26 مه تسلیم شدند. در 29 مه، آندرو جانسون که جانشین لینکلن شده بود با اعلام عفو عمومی، رسماً به جنگ پایان داد.

علارغم تعداد بیشتر نفرات و تسلیحات بهتر شمالی ها، جنوبی ها فاتح نبرد های پیاپی بودند از آنچه عمده نیروهای اموزش دیده ارتش فدرال اهل جنوب بودند و با آغاز جنگ به ارتش کنفدراسیون پیوستند. در نتیجه‌ی اوضاع نامطلوب جنگ برای اتحادیه، لینکلن فرمان آزادی بردگان را به بهانه تشویق آنها برای جنگیدن در ارتش اتحادیه صادر می کند. اگرچه پیوستن و مسلح کردن بردگان برای شمالی ها امری غیرقابل قبول بود بدلیل وخامت اوضاع جبهه ها پذیرفته شد  و همین مسئله باعث سنگین تر شدن وزنه به نفع شمالی ها گردید. قانون ازادی در شمال، بردگان جنوب را نیز تشویق به فرار به سوی مرزهای اتحادیه و پیوستن به ارتش به طمع آزادی کرد. نکته ای که برای کنفدراسیون دو نتیجه در برداشت: اولا نیروی تولید کنفدراسیون را از آن گرفت که در کنار محاصره دریایی ایالات جنوبی که مانع فروش پنبه به انگلستان و منجر به بحران اقتصادی می شد و ثانیا نیروی تازه نفسِ با انگیزه ای را علیه آن وارد جنگ می کرد. شکست در خشکی و محاصره دریایی کنفدراسیون را به پذیرش شکست و پیوستن مجدد به اتحادیه وامیدارد و بدین ترتیب قانون منع برده داری در ایالات جنوبی هم لازم الاجرا می گردد.

تکته جالب توجه در این زمینه این است که لغو برده داری معلول جنگ بود و نه دلیل جنگ و صدور اعلامیه‌ی آن دو سال پس از آغاز جنگ و بدلایلی که مطرح شد صورت گرفت._مطابق دروغ بزرگ استفاده از بمب هسته ای در ژاپن به بهانه وادار کردن ژاپن به شکست در حالیکه امپراطور ژاپن دو ماه قبل از حمله اتمی آمریکا فرمان آتش بس صادر کرده و آمادگی خود را برای مذاکرات صلح اعلام نمده بود._  جمله معروف لینکلن در این زمینه شاهد همین مدعاست که "اگر بتوانم با آزادی همه بردگان اتحادیه را نجات دهم این کار را می کنم و اگر مجبور باشم تمام آنهارا هم به کشتن دهم؛ این کار را خواهم کرد".  وضعیت سیاه پوستان پس از برده داری نیز موید دیگری برای ابزار بودن این مسئله است. سفید پوستانی که برای بقای اتحادیه حاضر شده بودند از مالکیت خود بر سیاه پوستان چشم پوشی کنند؛ هیچگاه با این مسئله کنار نیامدند و وضعیت سیاه پوستان نیز به مدت یک قرن حالت بهتری به خود نگرفت. بردگان آزاد شده آواره، ارزان و تبهکار شدند. تبعیض نژادی تا میانه قرن بیستم در امریکا امری نهادینه بود و از جدایی نژادی در ارتش، آموزش، حمل و نقل عمومی و ... تا دهه 1960 به شدت حمایت می شد. سیاهپوستان از حقوق شهروندی بی بهره بودند و عرصه برای فعالیت گروه هایی نظیر کوکلاکس کلان علیه سیاه آنها مهیا بود و تا اوایل دهه 70 با قدرت ادامه داشت.

جنگ داخلی، خونین ترین جنگ در تاریخ آمریکا بود. از طرفین درگیر، از هر سه سربازی که در منازعه شرکت کرده بود، یکی از آتش دشمن و یا بیماری جان باخت. در طول جنگ، 2261 عملیات انجام شد. از حدود 2 میلیون شرکت کنند در نیروهای اتحاد، 359528 نفر تلف شدند؛ 110070 نفر در عملیات ها کشته شدند و 224586 نفر از بیماری تلف شدند و 24872 نفر به دلایل دیگر به هلاکت رسیدند. برآوردهای مربوط به نیروهای کنفدراسیون، از دقت کمتری برخوردار است و از 600 هزار تا یک میلیون، در نوسان است. از میان اینها حدود 25800 نفر تلف شدند. این که چه تعداد بر اثر بیماری و یا علل دیگر جان باختند، معلوم نیست. صدها هزار نفر از طرفین مجروح شدند و یا دچار بیماری گردیدند، اما بهبود یافتند. نوآوری های نیروهای اتحاد و کنفدراسیون در زمینه ی درمان و تخلیه مجروحان، باعث ایجاد سیستم بیمارستان های نظامی و غیرنظامی و آمبولانس شد که تا قرن بیستم نیز معتبر باقی ماند. در تاریخ ایالات متحده، از جنگ داخلی به عنوان فاجعه آمیزترین رویداد یاد می شود.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی