بی عنوان

چنین گفت موبد که مرده بنام به از زنده دشمن بدو شادکام

بی عنوان

چنین گفت موبد که مرده بنام به از زنده دشمن بدو شادکام

بی عنوان


  • ۰
  • ۰

کتمان حق

وقتی حق و باطلی مطرح می شود؛ عکس العمل ها نسبت به آن مشخص است. عده ای می شناسند و می پذیرند. عده ای میشناسند و نمی پذیرند و به اصطلاح کتمان می کنند و گروه دیگری که با توجه به اینکه بزرگانشان در کدام دسته قرار می گیرند؛ تقسیم می شوند. اما تعریف حق و باطل در لغت آن است که حق، در مقابل باطل و به معنای امر ثابتی که مطابق با واقع بوده و انکار آن روا نباشد؛ مطرح می شود و باطل هر آن چیزی است که غیر از حق باشد. بعبارت دیگر حق مثل نور است که در غیاب آن تاریکی است و باطل است.

بر اساس تعریف قرآن، آن دسته‌ی دوم که حق را شناختند اما آن را کتمان کردند؛ نقش عمده را در یاری باطل بازی می کنند و همیشه در انحراف جریانها موثر بودند. آنهایی که حق و باطل را به هم آمیختند تا از این آب گل آلود ماهی بگیرند و دیگران را از گرایش به حق بازدارند. عملی که باعث گمراهی بسیاری در طول تاریخ شده چونانکه سلام خدا بر او فرمود " پس اگر باطل با حق مخلوط نمیشد، بر طالبان حق پوشیده نمی­ماند."

این کتمان نمودن دلایل مختلفی دارد که به همین دلیل انواع آن نیز تفاوت می کند. عده ای هستند که بر اساس عصبیت های خود حقی را نمی پذیرند. مثلا خانمی بگوید چون مردم لرستان لرند به داماد لرستان رای بدهند (عصبیت قومی) یا چون آذربایجان ترک اند به فرزندشان رای بدهند (عصبیت ن‍ژادی). دلیل دیگر دنیا پرستی است که شخصی اگر حقی را بیان کند منافع دنیوی اش به خطر بیافتد مانند انس بن مالک که در عهد امیرالمومنین ع حقی را که باید بیان نکرد و مورد نفرین امام ع قرار گرفت. جبن نیز دلیل دیگری بر کتمان حق است که ناشی از ترسی بدون دلیل می شود . ترسی که دلیل منطقی ندارد. مثل اینکه کسی از حق خودش صرف نطر کند و آن را بیان نکند بدلیل ترس از عواقب آن در جایی که عقوبتی مضر نداشته باشد. یا ترس از روابط فامیلی یا آبرویی که به غلط تعریف شده. دشمنی با دیگران دلیل چهارم کتمان حق است در حالتی که دشمن حقی داشته باشد و کسی از شهادت به نفع او برای ضربه زدن امتناع کند یا حق او را نادیده بگیرد و بر او تعدی نماید.

موارد مربوط به کتمان حق در قرآن کریم و احادیث معصومان بسیار است. علمای بنی اسرائیل به کتمان حق معروف بودند و آیات بسیاری به این صفت آنها اشاره دارد و به همین دلیل آنها را مورد لعن قرار داده است. نکته جالب توجه در این آیات آن است که مذمت این عمل را محدود به ایشان نکرده و آن را بصورت امری کلی که شامل تمام اعصار می شود بیان نموده است. مخصوصا که عالمان هر جامعه ای که از بیان حقی امتناع کنند؛ یا باطلی را بعنوان حق بیان کنند؛ بیشترین نقش را در انحراف آن جامعه دارند. همچنین عالمان در حالت کلی آن مختص به علمای دین نیست و هرکسی که نسبت به مسئله مورد مناقشه ای علمی داشته باشد را شامل می گردد.

اما کتمان که در لغت و به تعبیر راغب در مفردات، دو وجه دارد: اول پنهان کردن و دوم عیان نکردن. پس در ترجمه کتمتُ‌ بیان می شود که "پوشاندم و بیان نکردم". در نتیجه ممکن است کسی حقی را بداند؛ اما باطلی را به جای آن ابراز کند؛ که این یک وجه کتمان است و وجه دیگر آن است که حقی را بداند اما آن را ابراز نکند و به اصطلاح سکوت کند. پس کتمان حق، محدود به پوشاندن آن بواسطه  باطل نیست. بلکه ابراز نکردن حق نیز کتمان آن محسوب می شود در جایی که حقی که باید گفته نشود. یا اینکه عده ای که شناخت کافی را دارند؛ به بهانه هایی نظیر اینکه از آنها سوالی نشده یا دیگران نیز همان را بیان کرده اند؛ از ابراز حق خودداری کنند. در حالیکه هر کلامی وزن خود را دارد و این در ترازوی حق و باطل برای هدایت مردم اهمیت به سزایی دارد. چنانکه قرآن کریم می فرماید: "و اذ اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب لتبیننه للناس و لا تکتمونه ؛ خداوند از کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده شده پیمان گرفته است که آن را حتماً برای مردم بیان کنید و کتمان ننمائید" و یا آیه 140 سوره بقره که "چه کسى ستمکارتراست از کسى که شهادت را در پیشگاه خداوند پوشانده و ابراز نکرده است؟" یا حدیثی که از امیر مؤمنان علی (ع) پرسیدند: بدترین خلق خدا بعد از ابلیس و فرعون... کیست؟ و امام در پاسخ فرمودند: دانایان فاسدند که بواسطه اظهار باطل و کتمان حق فساد می کنند و همانها هستند که خداوند بزرگ در باره آنها فرمود: لعنت خدا و همه لعنت کنندگان بر آنها خواهد بود." آیه ی دیگری مسئله را به روشنی و بعنوان قائده ای کلی بیان می کند که "و شما اى شاهدان، شهادت را پنهان نکنید و هر که آن را پنهان کند، یقیناً دلش گناهکار است و خدا به آنچه انجام میدهید داناست." امام صادق ع در معنی این آیه می فرمایند: معنایش اینست که هر کس کتمان شهادت کند، قلباً کافر است.
سرگرم نمودن مردم به امری غیر از آنچه باید نیز نوع دیگری از کتمان حق است. پرداختن به امام پیشین به جای امام حاضر از همین قسم است که شیوه ای دیرین در کتمان حقیقت بوده است. مثلا در زمان امیرالمومنین ع جناح باطل سخنان امام حاضر را به بهانه قرآن که میراث امام پیشین بود مهجور نمودند. پس از امام علی ع نیز مدام امام حسن ع را با پدر بزرگوارش مقایسه می کردند و از این راه امام حی را در حاشیه قرار می دادند. به امام حسن ع می گفتند پدرت جنگید و به امام حسین ع می گفتند برادرت صلح کرد! شیوه کتمان حقِ امروز با توسل به حق گذشته، از آن دست مسائلی است که مخصوصا در امروز جامعه ما بسیار مورد استفاده قرار می گیرد و ادعای بسیاری از افراد تحت عنوان خط امام نیز به همین دلیل است که خود نیازمند گفتاری دیگر است.

مصدر "تبیین" که در آیه 187 آل عمران (هنگامى را که خداوند از اهل کتاب پیمان گرفت که حتما آن(کتاب) را براى مردم آشکار سازند و کتمان نکنند، اما آنها آن را پشت سر افکندند، و به بهاى کمى مبادله کردند، چه بد متاعى خریدند) نشان میدهد که منظور تنها تلاوت آیات خدا و یا نشر کتب آسمانى نیست، بلکه منظور این است که حقایق آنها را عریان و آشکار در اختیار مردم بگذارند تا بروشنى همه توده‏ها از آن آگاه گردند و آنها که در تبیین و توضیح و تفسیر و روشن ساختن مسلمانان کوتاهى کنند؛ مشمول همان سرنوشتى هستند که خداوند در این آیه و مانند آن براى علماى یهود بیان کرده است. مرحوم طبرسی صاحب مجمع البیان در این باره می فرماید: آیه دلالت دارد که اظهار حق واجب، و کتمان آن حرام است و این شامل بیان احکام دین و فتاوى و شهادات و دیگر امورى که علما بدانها اختصاص دارند نیز می شود.

همچنین خداوند گواهان وشهود را ازخودداری کردن گواهی وشهادت، در صورتی که از آنهاخواسته شود، منع کرده است وآنهارا مورد خطاب قرار داده میفرماید: "وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا؛و گواهان هر وقت به گواهى دعوت شدند نباید امتناع ورزند." در معناى این جمله ابن عباس می گوید که یعنى براى هر کدام از گواه شدن یا گواهى دادن، طلب و خوانده شدند نباید امتناع کنند. این معنی از امام جعفر صادق (ع) نیز نقل شده است و دلیلی بر آن است که وقتی از خواص خواسته می شود تا به میدان بیاییند و آنچه را که باید برای مردم بگویند؛ هیچ بهانه ای پذیرفته نیست و اینکه دیگری همین حرفها را زده باشد بار مسئولیت را از شانه کسی خالی نمی کند. و در این باره، در باب بدعت کتاب کافی از پیامبر اعظم ص نقل است که "چون بدعت‏ها آشکار شوند در امت من، باید عالم علم خود را آشکار کند، و هر که نکند بر او باد لعنت خد".

امام خمینی ره شاهد را بدین صورت تعریف می کنند که "اگرکسی مثلًا اقرار را بشنود، شاهد میشود، اگرچه مشهود له یا مشهود علیه، از او تقاضا ننماید؛ پس شاهد بودن او، بر إشهاد (شاهد قرار دادن) و تقاضا، توقف ندارد. در این صورت اگر گرفتن حق، بر شهادت او متوقف نباشد بین شهادت و سکوت، مخیّر است و اگر متوقف بر آن باشد، شهادت به حق بر او واجب است. و همچنین است اگر بشنود که دو نفر عقدى مانند بیع و مثل آن را واقع میسازند، یا غصب یا جنایتى را مشاهده نماید. و اگر هر دو غریم یا یکى از آن‏ها به او بگوید: شاهد بر ما نباش، پس چیزى را بشنود که موجب حکم باشد؛ در همه این موارد شاهد میشود." صاحب جواهر نیز آیه "وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ..." را مستمسک وجوب عینی ادای شهادت می داند. علاوه بر او، مرحوم نراقی و مشهور فقهای متاخر نظیر شیخ مفید، إسکافی، قاضی ،دیلمی، ابن زهره، شهیدین و... نیز گفته اند که ظاهر سیاق آیه، «تحمل شهادت» است یعنى وقتى که گواهان را دعوت کردند که بیایند و گواه باشند و بگویند قضیه از چه قرار است؛ آنها نباید از آمدن وحاضرشدن إمتناع وخودداری کنند. مرحوم خویی نیز در مبانی تکملة المنهاج، ادعای اجماع کرده بر اینکه ادای شهادت واجب است و حرمت کتمان، مطلق. و در مسألة 108 می فرماید "ظاهراین است که أداءشهادت واجب عینی است‏. به دلیل اینکه این مطلب مقتضای إطلاق أدله از آیه وروایات است."

آیات و روایات مربوط به وجوب ابراز حق و حرمت کتمان آن همه موکد این معنی است که کتمان و پوشیده داشتن حق منشأ اختلاف و کینه وصَف بندى و از میان رفتن قوا و استعدادها و نفوس است. در این میان ضربه ی کسانی که دامنشان را برمی چینند و آنچه را که باید بگویند، نمی گویند؛ از دیگران به مراتب بر پیکره ی حق کاری تر است. امیرالمومنی ع در مذمت سعد وقاص و پسر عمر که در جمل دخالت نکردند فرمودند که اینها نه حق را یاری دادند و نه باطل را خوار کردند. و در خطبه 18 نیز نسبت به چنین کسانی فرمودند که اینها حق را خوار کردند و باطل را نیز یاری ندادند. مخصوصا در زمانی که هر کسی بواسطه سبقه یا اصل و نسبش وارد میدان می شود و میان عموم مردم نیز بهمین دلایل از وجهه ای برخوردار می گردد و کلامش وزنه ای میابد؛ حضور آن دسته ای که به اصطلاح قرآن ملاء محسوب می شوند در جبهه حق بسیار موثر است. ملاء در اصطلاح به انسانهایی گفته میشود که به دو دلیل اصطلاحا دهان پر کن باشند. اول آنکه بواسطه اصل و نسب یا ... نامشان بزرگ برده می شود و خواص به حساب می آیند و دوم اینکه ارجاع دادن به آنها کلامی را تقویت می کند که مثلا فلان پسر شهید هم چنین گفت.
اهمیت این مسئله وقتی بعد اجتماعی و اساسی پیدا می کند که فتنه ای بر پا شود و تبیین حق مستقیم یا غیر مستقیم نیازمند شهادت شاهدان باشد. یعنی یا بواسطه سخنان کسانی که در ماجرا دخیل هستند، حق و باطل نمایانده شود؛ و یا دیگرانی که از مسائل آگاهی دارند؛ کلامشان یا دخالتشان در مسئله ای موجب تقویت حق گردد؛ شهادت بدهند و بدینوسیله حق را تقویت کنند. چنانکه کتمان حق در طول تاریخ ضرباتی سنگین بر پیکر اسلام وارد نموده و از آن جمله است واقعه ی ثقیفه و حمله به منزل امیرالمومنین که مسیر اسلام را تغییر داد. و اگر کتمان نمودن مردم مدینه نبود خلافت در جایی که باید مستقر میشد. پس از آن عبدالرحمن عوف عثمان را به خلافت نشاند و حق را نادیده گرفت. طلحه و زبیر و امثال اینها نیز با کتمان حق جمل را به راه انداختند. ماجرای صفین و صلح امام حسن و واقعه عاشورا نیز دیگر مواردی هستند که نقش پوشانندگان حق در آنها کلیدی است لکن به پرداختی مفصل نیازمند است. همچنان است وقایع پس از انقلاب اسلامی که هربار کتمان حق عده ای که همان ابتدای کار باید به مسائل ورود پیدا می کردند؛ و یا تاخیر در مداخله کردند، هزینه ی اتفاقات را بالا برد و این در فتنه 88 به اوج خود رسید.

  • ۹۲/۱۰/۱۷
  • محمد صادق حاج صمدی

تاریخ

وطن امروز

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی