بی عنوان

چنین گفت موبد که مرده بنام به از زنده دشمن بدو شادکام

بی عنوان

چنین گفت موبد که مرده بنام به از زنده دشمن بدو شادکام

بی عنوان


۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حاتمی کیا شهروند امروز» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰
 
ستایش از آن خداییست که ما را به نعمت انقلاب برتری داد و از خلق خود بی نیاز نمود!
اما بعد
جناب حاتمی کیا
سلام
مصاحبه خودتان با شهروند امروز را با خستگی تمام کردید. حرفم را با شما با همان خستگی شروع می کنم. آقای حاتمی کیا فقط شما نیستید که حالی برای این حرفها ندارید! من هم خسته شدم. امثال من هم خسته اند! کلا همه مردم این شهر خسته اند. دیده بان هم خسته است و سعید هم. خسته ایم از بس نوه امام و شاگرد آوینی و صحابی پیغمبر دیدیم که صدایش را در گلویش می اندازد و عرض خود می برد و بیچاره حتی زحمت ما هم نمیدارد! خسته ایم از بس نجات سرباز رایان و گلوری و کاپیتان آمریکا دیدیم و حسرت وطنی اش را خوردیم! خسته ایم از دیدن کوهستان هایی که هالیوود از کاه ساخته و مشت کاهی که کارگردانهایمان از کوه میسازند. خسته ایم از دیدن شهدای آمریکایی راه آزادی در ویتنام و عراق ! و ندیدن شهدای راه خدا در اروند. خسته ایم از مقایسه قهرمانهای سرافرازی که یانکیها در راه آبروی نداشته آمریکا می سازند و چهره های مشمئز کننده ای که در ارتفاع پست و امثال آن شما و امثال شما از پاسدارن عزت این مملکت ساخته اید. آقای حاتمی کیا عزت را آن پاسداری دارد که به هر قیمتی حاضر نمی شود شرف وطنش را به رفاه طلبی هموطن اش بفروشد. خسته شدیم از از بس هرکس یک کاردستی برایمان ساخت پشت چشمش را هم برایمان نازک کرد. خستگی ما اما با خستگی شما فرق می کند . آقای حاتمی کیا حتی اگر نمی گفتید خسته اید هم از لحن کلامتان معلوم بود از فیلم هایتان هم. شما که  یکی دو تا کاردستی برایمان ساخته اید و حالا خسته شده اید احتمالا اگر حماسه ای مثل نجات سرباز رایان ساخته بودید پس از اکرانش شهید می شدید! ولی راه آوینی اتفاقا از ان راه هاییست که خسته که می شوی باز میمانی. قافله است و بیابان، باز که ماندی حرامی ست از پس.
جناب حاتمی کیا بقول شما "حکایت ما شبیه بچه هامونه که تازه قد کشیدن" با این فرق که بچه های قصه ما بعضی وقتها یادشان میرود چه کسی بزرگشان کرده و کجا بزرگ شدند. آقای حاتمی کیا شما که به گفته خودتان حقوق بگیر "هیچ دم و تشکیلاتی نیستی" برایمان بگویید معنی گرفتن تنها در دو نوبت پانصد میلیون تومان از بنیاد فارابی و دویست میلیون از سازمان ملی جوانان چه چیزی می تواند باشد؟ شاید هم البته شما حقوق به چیزی می گویید که ماه به ماه به حسابتان بریزند. جناب حاتمی کیا خودی بودن و دشمن بودن همچنان همانهاست که قبلا بوده فرقش این است که دشمن از آن 1200 کیلومتری که می گویید چندین سال است که گذشته و در درون مرز ها هم آنهایی که به دشمن پیوسته اند حواسشان نیست و همچنان فکر می کنند خودی اند  والا این چاقو دسته خودش را نمی برد.
آقای حاتمی کیا من به اینکه این فیلم شما چه منظوری داشته کار ندارم اما آدمی که برای دل خودش فیلم میسازد گیج نمی زند وقتی معیار دلش با معیار دیگران فرق می کند. میرود یک گوشه و با دل خودش فیلمش را میبیند. به علاوه مخاطب سطل زباله نیست که شما دردتان را با او تقسیم کنید. اتفاقا هنرمند است که باید درد مخاطبش را کم کند و باری از روی دوش او بردارد.  اگر برای دل این ملت ساخته بودید شاید می شد فکری برایش کرد اما فکر نمی کنم حرفی برای گفتن باقی مانده باشد. شما را با دلتان تنها می گذاریم! راستی بنظر شما چرا جنابان حاتمی کیا ها  فکر می کنند ما باید معیار هایمان را با آنها هماهنگ کنیم نه آنها ساخته هایشان را با ملت و اینکه چرا محصولشان  منشور زندگی مردمشان است و آینه تمام نمای خوبی ها و بدی ها؟ چرا مردم قمر اند و هنرمند اینچنینی زمین که باید بدورش بچرخند؟ چرا فکر می کنند اگر آیندگان ابداعات آنها را از ذست بدهند مظلوم مانده اند وبهشان خیانت آشکار شده؟ آقای حاتمی کیا محض رضای خدا از کی سلیقه کارگردان گزارش، شده است راه صاف و سلیقه دیگران کج و کلا دیگران در سراشیب مهندسی شده سقوط؟ حکایت عروس است و زمین کج و...!
 آقای کارگردان، این روز ها  از هنر، بارکشی کسی نمی خواهد؛ انجام وظیفه می خواهد. صداقت و راستگویی می خواهد. حق گویی میخواهد. بصیرت می خواهد! آقای کارگردان، ملت حافظه اش خوب است. خودش خاطراتش را نگه میدارد. حواسش هست  که مادر حاتمی و اخراجی های ده نمکی و دیده بان حاتمی کیا را به فرزندانش نشان بدهد و فرزندانش به فرزندانشان و فرزندانشان به آیندگانشان. آقای حاتمی کیا اصولا این ملت کارهایش را خودش انجام میدهد. با فقدان امام که خود انقلاب بود کار خودش را کرد. بدون یار امام هم که  میگفتند ستون انقلاب است کارش را دارد می کند. همای جاودانگی ست لا یصطاده العناکب! شما که دیگر بقول خودتان خاطره می گویید برای این مردم!

جناب حاتمی کیا این گربه بی وفا نیست. این گربه یادش مانده حتی آرشی را که شاید هم افسانه باشد. این گربه مجسمه این آرش را در شهرها می سازد و شبها قصه اش را برای بچه هایش می خواند. آرشی را که یک تیر بیشتر نینداخت و بخاطر همان کشته شد اما همان یک تیر را به سوی دشمن انداخت. عجب اما از انهایی که چند تیر به سوی دشمن انداخته اند و چندین و چند تیر به سود دشمن و همچنان انتظار دارند این گربه دستشان را بلیسد! گربه پای آرش را هم میبوسید اما کثیف شده اند این دستها دیگر. نگاه کردنی هم نیستند.

متن مصاحبه ابراهیم حاتمی کیا با هفته نامه شهروند امروز

  • محمد صادق حاج صمدی