غیر از احادیث و روایات بسیاری که در باب دجال از اهل بیت پیامبر نقل شده تقریبا هیچ اجتماع مدنی نبوده که در آن مصادیق اعتقاد به چنین موجودی یافت نشود ودر حالیکه بسیاری از مردم دنیا طی قرون متمادی از آن وحشت داشته اند؛ همیشه عده ای بوده اند که خود را برای خدمت به وی و ظهورش آماد می کنند. در فرهنگ های بابل، مصر باستان، آشوری ها، مایاها، چینی ها و هندوها همه و همه نشانه هایی مشابه از اعتقاد به وجودی یکسان به چشم می خورد که نمیتواند حاصل تاثیر فرهنگ های این تمدن ها بر یکدیگر شده باشد چرا که در دوران باستان ارتباط بین مصریان و مایاها نا ممکن می نماید و این تمثال ها و آیین های مشابه بواسطه ارتباط بین پرستندگان بوجود نیامده بلکه از وحدت آن چیزی نشات می گیرد که در بین آنها پرستیده می شده؛ خدایی که یک چشم دارد حال آنکه الله یک چشمی نیست.
و از آنچه شیاطین بر پادشاهی سلیمان خوانده بودند پیروی کردند و سلیمان کفر نورزید ولکن شیاطین کافر شدند و به مردم سحر می آموختند و (نیز) آنچه را که بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود با اینکه آن دو هیچ کس را تعلیم سحر نمی کردند مگر آنکه به او می گفتند: ما آزمایشی هستیم مبادا کافر شوی؛ پس انها از آن دو چیزهایی می آموختند که بوسیله آن بین مرد و همسرش جدایی افکنند هرچند که جز به اذن خدا نمی توانستند به کسی زیان برسانند و چیزی می آموختند که برایشان زیان داشت و سودی به ایشان نمی رسانید و قطعا می دانستند که هرکس خریدار آن باشد در آخرت بهره ای ندارد و چه بد بود آنچه به جانشان خریدند اگر می دانستند. بقره 102
اهمیت این احادیث و آیات آنجایی معلوم می شود که با اندکی توجه ردپای آن کسانی که در ملک سلیمان به جادو روی آورده بودند را همچنان و در همین نزدیکی پیدا می کنید و اگر این داستان تمام شده بود قرآن آن را برای عبرت نسل های هزاران سال بعد یادآوری نمی نمود.
بیست سال پس از تسخیر اورشلیم توسط جنگجویان صلیبی مسجد قبه الصخره به تصرف گروهی از راهبان جنگجو در آمد که خودشان را شوالیه های معبد سلیمان یا بطور اختصار شوالیه های معبد می نامیدند. آنها از آنچه در زیر معبد دفن شده بود آموزه های مخفی کابالا را آموختند. دانشی کهن از جادوی یهودیان که خود آنها هم آن را در زمان بردگی برای فراعنه از کاهنان مصری آموخته بودند... در سال 1307 فیلیپ پادشاه فرانسه شوالیه های معبد را که هر روز از تعاالیم مسیح بیشتر فاصله می گرفتند به جرم انکار مسیح، همجنس بازی، بت پرستی و جادوگری تکفیر نمود و تحت تعقیب قرار داد.
اما این پایان کار آنها نبود. تعالیمی که در بابل و مصر باستان بوجود آمده بود تا به امروز بصورت مشهود بکار گرفته می شود. در حقیقت این همان ها بوده اند که تمامی انقلاب ها و جنگ ها را در جهان مدیریت کرده اند؛ در پست های کلیدی قدرت نفوذ کردند و با تلقین افکار خود نظام سیاسی-اقتصادی جدیدی را پایه ریزی کردند و شیطانی تر از آن نظام دینی جدیدی را. نظم نوین سکولار که نشانه هایش در اطراف شما وجود دارد.
تبلور نظامی که در روایات وقوعش برای ظهور دجال ضروری معرفی شده همانند تحقق نشانه هایی که در حدیث دوم آمد نشانگر این است که کسانی که طرح آن را در گذشته ریخته اند به مقصود خود رسیده اند و این اوضاع آشفته ای که بنام نظم نوین جهانی مطرح می شود همان تلاشی است که برای ظهور دجال انجام گرفته. و این دقیقا همان دلیلی ایست که دشمنی جهان سکولار را با جمهوری اسلامی بر می انگیزد چرا که انقلاب اسلامی نظم گسترده ای که پیش از وقوع آن وجود داشت را بر هم ریخته و همچنان نیز با انگیزه صدور انقلاب آن را به چالش می طلبد. برای همین است که انقلاب باید در ایران متوقف شود و الا طبق تئوری دومینو تمام جهان را فرا خواهد گرفت.
حال این سوال مطرح می شود که بهترین و موثر ترین راه برای کنترل جهان چیست؟ جواب فقط دو کلمه است: کنترل ذهن. و بهترین راه برای کنترل ذهن هم این است که شما فقط به آن چیزی بیاندیشید که آنها می خواهند.
اصولا به بند کشیدن مردم دو صورت دارد: صورت اول آن است که شما در زندان باشید و میله ها و دیوار ها را ببینید اما در صورت دوم شما در زندان هستید اما میله های آن را نمی بینید و فکر می کنید که آزاد هستید. و این دقیقا همان چیزی است که بشریت از آن رنج می برد. یک هیپنوتیزم گسترده که ابزار آن گویندگان اخبار، سیاستمداران، معلمان، سخنرانان و بازیگران اند.
شیوه کنترل ذهن قرن هاست که ابزار فراماسونها یا همان معماران آزاد معبد سلیمان برای کنترل مردم جهان بوده است. بطوریکه با کنترل سیاستمداران و قانون گذاران، قوانین و ساختار سیاسی هر کشور را در حالی سازمان می دهند که مخالفت با اهداف آنها در وحله اول مخالفت با قانون و نظام سیاسی هر کشور بنظر بیاید و در نتیجه با صرف کمترین هزینه از سوی دولت و کاملا مشروع در نطفه خفه شود. چرا که تنها راه ساخت یک نظام جهانی و دولت واحد سراسری مطیع کردن توده های مردم است. در نتیجه بزرگترین تهدیدی که از هر ارتشی خطرناک تر است، خطر ذهنی است که بتواند آزادانه فکر کند و ملتی که بتواند خلاف جریان رودخانه ای که آنها بوجود آورده اند حرکت کند. پس برای جلوگیری از بوجود آمدن همچین جامعه ای راه حل آنها کنترل تمام جنبه های زندگی انسان هاست و برای نیل به این مقصود سامانه ای را طراحی کردند که خروجی آن در خانه های همه ما وجود دارد و شما و کودکانتان را در سرگرم می کند.
امروز تقریبا در هر جامعه ای مردم بیشتر وقتشان را صرف رسانه های مدرن می کنند. تلویزیون، سینما، بازی های کامپیوتری، اینترنت، موسیقی و... قسمت مهمی از زندگی شما را تشکیل داده اند که هر لحظه حجم وسیعی از اطلاعات را عرضه می کنند که شما خودآگاه یا ناخودآگاه آنها را در ذهن خود جای می دهید. از اطلاعات پیش پا افتاده مثل وضعیت هوا تا صف ارایی های سیاسی و اقتصادی در اقصا نقاط جهان هر روز و هر لحظه به شما نشان داده می شود که نتیجه اش تغییر ساختاری است که در هر جامعه وجود دارد. پس هرکس این رسانه ها را کنترل کند مردم جهان را کنترل می کند. قدرت نرمی که از هر دخل و تصرف سیاسی موثرتر است و مردم جهان را بدون خونریزی مجبور می کند آنگونه که او می خواهد بیاندیشند. همان راهی که معماران معبد برگزیده اند. اگرچه پذیرش این مطلب ابتدا به ساکن سخت بنظر می رسد کافیست تحقیق کنید که صاحبان رسانه ها در جهان چه کسانی هستند؟ جواب همان اقلیتی است که انجمن های مخفی را هدایت می کند: صهیونیست ها، شیطان پرست ها، یهودی ها و اشکنازی ها (یهودیان اروپای شمالی) مالکان سینما, موسیقی, تفریحات و صنایع مستهجن و صد البته خبرگزاری ها. مجموعه ای که در کنار یکدیگر تمام وقت شما را پر می کنند و آن چیزی را به خورد شما می دهند که آنها می خواهند. ابزار مختلف با هدفی یکسان: تلقین منویات آنها به شما از طریق کنترل ذهن
قطعا انحصار رسانه ای در دستان این گروه خاص نمی تواند تصادفی بوده باشد؛ مخصوصا اگر تداوم حیات آنها به شستشوی مغز شما وابسته باشد. چرا که هیچ جامعه ای بردگی آنها را نمی پذیرد مگر اینکه افکارش مسموم به سم آنها شده باشد.
جامعه ای که آنها برای ظهور دجال می سازند همان است که در حدیث امیرالمومنین توصیف شده و بدیهی است اولین عاملی که ساخت آن را هموار می کند فساد است. چرا که جامعه فاسد به راحتی کنترل میشود و کسی که پای هیچ بایستد هرچیزی میتواند باعث سقوط او شود. سنتها و قوانین نانوشته ای که جوامع را به اخلاق پایبند می کند مانع بزرگی بر سر این راه است پس ابتدا باید سنت ها و اخلاق را از بین برد. و از آنجایی که آنها به اندازه تمام زمان فرصت دارند این کار را از کودکان شما آغاز می کنند. یعنی قدم اول تغییر جامعه، تغییر کودکان است و این همان دلیل اصلی شکاف فرهنگی عمیقی است که بین نسل های مختلف یک جامعه بوجود آورده اند. در حالیکه تا قبل از گسترش رسانه های جمعی گاه صدها سال بین نسل های مختلف هیچ تفاوت فرهنگی وجود نمی داشت اما امروزه این اختلاف به کمتر از 10 سال رسیده است. وقتی کودکان شما تغییر کنند شمایی که با آموزه های اخلاق مدار پدرانتان آموزش دیده اید به مرور عرصه را به نسل جدیدی می سپارید که ناخودآگاه به بردگان فاسد نظام دجال تبدیل شده اند.
بهترین راه از بین بردن نسل بعد پرورش غرائض آن است در حالی که این پرورش غریضه با پروراندن عقل و فکر آنها همراه نباشد. در نتیجه کودکان شما دچار بلوغ جسمی زودرسی می شوند که راه استفاده درست از آن را نمیدانند چراکه در گرو بلوغ عقلی است که اتفاق نیفتاده. شاهد این مدعا را خودتان خواهید یافت. اگر به برنامه هایی که برای کودکان تولید می شود دقت کنید؛ با اندکی تامل تمام آن چیزهایی که در این گروه خاص موجب بلوغ زودرس می شود را در 90 درصد آنها پیدا می کنید. در دسته ای از کارتون ها از این ترفند شیطانی در طراحی پس زمینه ها یا شخصیت های اصلی داستان استفاده می شود (مثل اغلب کارتون های والت دیزنی) و در دسته ای دیگر آن را در متن داستان می گنجانند. بعنوان مثال تا بحال به این نکته توجه کرده اید که چرا خمیرمایه داستان های قسمت های دوم کارتون های موفقی چون عصر یخی، داستان اسباب بازی ها،ماداگاسکار و داستان دایناسورها را، روابط بین دو جنس مخالف تشکیل می دهد حال آنکه مخاطبان اصلی این محصولات کودکان هستند و نه جوانان و حتی نوجوانان؟! و اینکه آیا می شود این همه جزئیات خاص بطور تصادفی در کنار هم قرار گرفته باشند؟
قدم دوم برای تغییر جامعه تغییر جوانان آن است. هر الگویی که در بین جوانان پذیرفته شود جامعه را بدنبال خود خواهد کشید. پس نسل جدیدی از بت ها را طراحی می کنند و ستاره های فوتبال، سینما و موسیقی به خدایانی تبدیل می شوند که کم کم شیوه زندگی و خلق و خویشان هدف یا لااقل ملاک سنجش قرار گیرد. خدایان جدیدی که کمترین تاثیری که بر فزندان شما گذاشته اند مدل لباس و موی آنهاست. بت هایی که شباهت هرچه بیشتر به آنها هویت جوان شما را تشکیل مدهد. قسمت تلخ داستان آنجاییست که این ستاره ها طرفداران و دوستداران خود را بسمتی رهنمون می شوند که برای ظهور دجال لازم است و جماعتی را بوجود می اورند که فساد و خوشگذرانی از هر نوعش در آنها نفوذ کرده باشد و حداقل آنها را آنقدر مشغول نگه داشته اند که هیچ کس برای فکر کردن به اینکه واقعا چه اتفاقی درحال رخ دادن است فرصت نداشته باشد.
هرچند که حقایق مشهودی که وجود دارد انکار نشدنی است، آنچه مهر تایید را بر اثبات آنها میزند بطلان این است که شیطانی که برای نابودی ما قسم یادکرده آنقدر دست کم بگیریم که فکر کنیم به وسوسه کردن مردم اکتفا می کند و دست روی دست می گذارد و در گوشه ای می نشیند و در گوش هرکس چیزی می خواند تا اورا فریب بدهد یا اینکه دشمنی او برای از بین بردن بنی آدم در تشویق من و شما به گناه خلاصه بشود. و ساده انگارانه لشگریانش را مجموعه ای از فریب خوردگان ساده لوحی بدانیم که اسیر وسوسه های آو شدند در حالیکه خداوند می فرماید « چیزی می آموختند که برایشان زیان داشت و سودی به ایشان نمی رسانید و "قطعا می دانستند" که هرکس خریدار آن باشد در آخرت بهره ای ندارد»