بی عنوان

چنین گفت موبد که مرده بنام به از زنده دشمن بدو شادکام

بی عنوان

چنین گفت موبد که مرده بنام به از زنده دشمن بدو شادکام

بی عنوان


  • ۰
  • ۰

در باره یکتا پرستی ایرانیان پیش از اسلام پنداری خلاف واقع در میان مردم رواج یافته است که نتایج منفی مربوط به خود را داراست. اولین نکته در این زمینه این است که اساسا در دوران مذکور دین رسمی به معنای امروزی آن معنی نداشته است و ایرانیان باستان به خدایان متعدد طبیعی معتقد بودند. بازمانده های بتکده های ایلامیان همچنان پابرجاست و مردم بابل و اقوام کاسی (ایران مرکزی) نیز ملغمه ای از خدای یهودیان و خدایان شرقی (هندی-چینی) و غربی (مصری-یونانی) را می پرستیدند و حتی بازمانده هایی از آیین فالیک در قسمت های مرکزی ایران وجود دارد.

در عصر هخامنشیان نیز آزادی دینی بدیهی بود و تمام کشور های تابعه در پرستش خدایان خود آزاد بوده اند. معروف است که سپاه ایران معابد تخریب شده در فتوحات را بازسازی میکرده و جانب احتیاط و احترام را در نسبت به الهیات هر منطقه به راستی نگاه میداشته است. گفته می شود که ماندانا مادر کوروش یک یهودی و همسر خشایار شاه نیز یهودی دیگری به نام استر بوده و این در حالیست که محققان در تعیین مذهب شاهان هخامنشی به باور مشترکی نرسیده اند و عمدتا تعیین آن را غیر ممکن دانستند. همزمان عده ای از مردم در آن زمیان از آیین زرتشت پیروی می کردند و حتی میان رزتشتیان شرق و غرب فلات ایران نیز تفاوت های اساسی وجود داشته است.

دربار هخامنشی آیین مخصوص به خود را دارا بوده و در آن مخلوطی از آیین زرتشت، مزدیسنا، باورهای ودایی و ایزدپرستی رواج داشته و عده ای اسامی دوازده ماه شمسی را نیز اسامی دوازده ایزد میدانند که ایرانیان باستان بعنوان نیرو های طبیعت آن ها را میپرستیدند. همچنین در کتیبه های بازمانده از دوران هخامنشیان مطلقا نامی از اوستا و  زرتشت برده نشده و برعکس از خدایان متعدد به کرات سخن رفته است.

با هجوم اسکندر خدایان یونانی به ایران وارد و به فهرست خدایان پرستش شده ایرانیان اضافه می شوند.پس از روی کار آمدن اشکانیان آزادی مذهبی همچنان پیگیری می شود و ایالات ایران آیین خود را پی میگیرند. مهرپرستی و میترائیسم نیز رواج بیشتری میابند و آناهیتا الهه آب های روان در شرق ایران پرستندگان بسیاری میابد. در دوره هایی از حکومت ساسانیان که تسامح مذهبی رواج داشت آیین های مانوی، گنوسی، مسیحیت، یهودیت و انواع بت پرستی و پرستش طبیعیت ادامه داشت اما در برحه های دیگر که آیین زرتشتی ایین رسمی قلمداد شد و پیروان دیگر ادیان مورد پیگرد قرار گرفتند. اتفاقی که مخصوصا در قبال مسیحیان رخ داد و پس از مسیحی شدن رومیان مسیحیت بعنوان آیین دشمن مورد هجمه قرار گرفت. در این زمان است که ادیان دیگر بروز رسمی خود را از دست دادند اما این هیچگاه عامل عمومی شدن آیین زرتشت در میان ایرانیان نگردید. بودیسم در شرق ایران جای گرفت و در اواخر ساسانیان زروانیسم اقبال یافت. 
همه چیز پرستی در ایران پیش از اسلام تا بدانجا پیشرفت که گورستان های پیروان آلت پرستی در جنوب و غرب ایران همچنان بخشی از جدابیت های گردشگری بومیان را به خود اختصاص داده اند و بدین نحو میتوان این نتیجه را گرفت که یکتا پرستی ایرانیان پیش از اسلام زاییده توهمی مشابه هنر نزد ایرانیان است و بس بیشتر نیست و مطلقا نمیتوان خدا پرستی را یکی از ویژگیهای ایران پیش از اسلام قلمداد نمود.

  • محمد صادق حاج صمدی
  • ۱
  • ۱

روزنامه‌ای تصویر یکی از این هنرمندان هنر برای هنر را منتشر کرده که دارد خون می‌دهد برای کودکان غزه! مرحبا!

خدا رحمت کند امام را که فرمود: «ما تا آمدیم مغز این آقایان را از غربزدگی خارج کنیم، پشت هشتم ما شاید بشود این کار. من نمی‌دانم آقایان از غرب چه دیده‌اند؟ غرب همین است که شما ملاحظه می‌کنید که این‌طور جنایات می‌کنند. آن وقت آن کسی که جانی مطلق است می‌برند نگه می‌دارند و پشتیبانی از او می‌کنند. به حرف یک ملت مظلوم گوش نمی‌دهند. نمی‌گذارند که شورای امنیت تشکیل بشود. پول‌های ایران را مثل دزدهای سر گردنه غارت می‌کنند. توقیف می‌کنند. غرب وضعش این است. و این سازمان‌هایی هم که درست کرده‌اند برای خودشان، همه برای منفعت غرب است. هیچ برای مظلوم‌ها نیست. شما شاید در طول این مجالسی که اینها درست کرده‌اند، یک جا پیدا نکنید که اگر آمریکا یا دیگران که قدرت‌هاشان زیاد است، منافعش با یک مملکت ضعیفی تصادم پیدا بکند، اینها یک کاری برای‌شان کرده باشند. الآن چند وقت است که لبنان مبتلای به این سرطان است. این مجلس‌ها چه کردند برای این. طول این مدتی که ما گرفتار این مسائل بودیم؟ در طول پنجاه و چند سال که ما گرفتار این مسائل و مصایب بودیم، این مجلس‌ها برای ما چه کردند اینها همین است که یک وقتی منافع بزرگ‌ها [ایجاب‌] بکند، اینها... به نفع بزرگ‌ها فعالیت بکنند؛ حفظ بکنند. یک کلاهی هم سر ما بگذارند، به اینکه یک همچون مجالسی هست و شوراهای امنیت هست، سازمان ملل هست، این چیزهایی است که برای ما درست کردند و ما را می‌خواهند بازی بدهند و ما هم بازی می‌خوریم.»

  • محمد صادق حاج صمدی
  • ۰
  • ۰

درس فاطمیه

از رحلت رحمه للعالمین تا شهادت بانوی دوعالم علیهما سلام شاید مهم ترین برهه تاریخ اسلام باشد. اگرچه جامعه شناسی مسلمین صدر اسلام از آن دست مسائلی است که پرداخت آن به نگارش کتب بسیار نیاز مند است و غربت اهل بیت علیهم السلام را نیز نمی توان در مقالی چنین موجز بیان نمود؛ اما با اشاره به برخی شواهد و روایات در این زمینه میتوان نگاهی اجمالی نسبت به نیمه اول قرن اول بدست آورد. برهه ای از تاریخ که بدلیل عدم شناخت لازم بارها مورد مقایسه با جمهوری اسلامی قرار گرفته و بعضا حملاتی علیه نظام با استفاده از شاه کلید هایی نظیر حکومت امیرالمومنین صورت می گیرد. آنچه بیان می شود روایاتی مختصر در اینباره است که هر یک از آنها بازتاب رفتار جامعه آن روز است.
یکی از معروفترین اخبار مربوط به ساعات آخر حیات پیامبر اعظم آن است که فلان در جواب درخواست قلم و کاغذی که ایشان طلب می کنند می گوید ان الرجل لیحجر. این جمله شاهدی است بر این که مسئله مهجور ماندن پیامبر و اهل بیت ایشان از پیش از رحلت جنابشان آغاز شده بود. چرا که گوینده ی این جمله پیامبر را با عبارتی نه چندان محترمانه خطاب می کند و خواست پیامبر برای وصیت نامه ایشان از طرف اطرافیان به روشنی نادیده گرفته می شود! در حالیکه وصیت کردن از سنت است و عمل به آن نیز واجب است و قطعا وصیت همچون وجودی باید بیشترین توجه را به خود جلب کند اینچنین جمله ای و آنچه در عمل رخ می دهد نشانه آن است که دید جامعه آن روز تفاوتی بسیار با نگاه تازه مسلمانان به وجود پیامبر اعظم پیدا کرده بود و بدیهی است که یک هزارم این نگاه را نیز نثار خاندان آن حضرت نکرده باشند.

  • محمد صادق حاج صمدی
  • ۱
  • ۰

ما فکر می‌کردیم دادمان را از دست مشاور و معاون رئیس‌جمهور سیاهه کنیم محضر محترم خودشان، دردمان دوا می‌شود و کابینه یک تذکری دریافت می‌کند و لحنش با مردم عوض می‌شود! نمی‌دانستیم رئیس‌جمهورمان برمی‌گردد و می‌گوید کم‌سوادیم و از جای خاصی تغذیه می‌شویم! آیا به شما نرسیده که سلام خدا بر او فرمود هر کس مردم را تحقیر کند (و کرامت انسان‌ها را پاس ندارد) و در برابر مردم گردن افرازد، حقیقتا جبار و طاغوت اوست. (الحیا 9/ 331 به نقل از اصول کافی 2/311)

حداقل می‌گذاشتید دهه فجر و بازپخش سخنرانی‌های امام در این دهه درباره مردم و عزت و رابطه با آمریکا و ملتی که روزه دارد، تمام بشود بعد همچین صحنه‌هایی از صف‌های کرامت و سخنرانی‌های اکرام مردم می‌آراستید!

از نظر آقایان، مردم مشتی طرفدار بی‌قانونی و کم‌سوادند! شانس آوردیم والا مرحله بعد مردم می‌شدند حجم قابل توجهی مزاحم که زیر سایه بنفش دولت زندگی می‌کنند! من از همین دانشگاهی فارغ التحصیل شده‌ام که آقای رئیس‌جمهور اهلش را به پرداختن به توافق ژنو تهییج کرد! یکی از مرتبط‌ترین رشته‌ها را هم خواندم که علوم سیاسی بوده باشد اما حالا نمی‌دانم از نظر آقای رئیس‌جمهور کم‌سواد محسوب می‌شوم یا مزاحم یا اینکه باید درباره توافقنامه ژنو اظهار نظر کنم تا یک سری کم‌سواد دیگر در این باره صحبت نکنند.

  • محمد صادق حاج صمدی
  • ۲
  • ۰
  • محمد صادق حاج صمدی
  • ۱
  • ۰

آوای باران به لحاظ فارسی بودن و از برخی جهات هندی بودن مثل بسیاری دیگر از سریلها تلویزیون بود. البته این را نمیتوان نقطه ضعف آن دانست چرا که بررسی سریالهای تلویزیون و تعداد مخاطبین آنها نشان می دهد که اساسا ذائقه مردم ایران که فیلم و سریال را با یک نگاه آرمانی می پسندند که پایانش پیروزی حق بر باطل و مجازات جنایت کاران باشد. مثلا اگر در یک مجموعه ای خطاکاری جذاب باشد و از دست قانون هم بگریزد انتقاد های بیشتری نصیب دست اندرکاران آن می شود و اساسا با سیاست های سیما هم همچین پایانی که در آن غلبه با خیر نباشد سازگار نیست. حسن و قبح این مسئله مورد بحث نیست و احتمالا به تولیدات آرمانی نتیجه ای بمراتب بهتر در تربیت عمومی داشته بشند و همین واقع نگری بسیاری از تولیدات هالیوود را غیرقابل پخش می کند.

آوای باران نیز همانند هر سریل دیگری درکنار نقاط ضعفی مثل روند کندش نقاط قوتی داشت که انصافا نمی توان از آنها گذشت.

اولین نکته ای که در سریال وجود داشت پرداختن به قشری بود که بروزشان در جامعه یک معضل محسوب می شود و متاسفانه تعداد آنها به قدری نیست که بتوان از آنها چشم پوشی کرد و روزی نیست که کسی از ما با آنها رو به رو نشود و این همن مسئله ایست که در تمام جهان وجود دارد و بسته به میانگین سطح زندگی مردم بروز متفاوتی میابد. اما مهمترین نقطه قوت این سریال این بود که یکی از تلخ ترین وقایع دوران دفاع مقدس را به شیوه ای حاشیه ای در متن گنجانده بود چنان که نه مخاطب از آن خرده بگیرد و نه اصلا به چشم بیاید. شهادت مادر باران گرچه در برخی قسمت ها خارج از روند داستان عنوان می شد اما کم رنگ بودن آن جبران این را می کرد و حس خوبی حتی به مخاطب غیر ارزشی می داد. در واقع به همین یک دلیل می توان آوای باران را در زمره سریال های ارزشی قرار داد و شاید حتی نسل جدید سریال های ارزشی وطنی که در آنها ارزشهای سیاسی جامعه حاشیه اند و همین در حاشیه عنوان شدنشان رمز پیروزیشان به نسبت دیگر تولیدات سفارشی سیما محسوب شود.

صد البته که این مسئله در صنعت هالیوود از خیلی وقت پیش رعایت می شده و بعضا فیلم هایی تواید می شود که تمام پیام آنها در یک بیلبورد تبلیغاتی در اتوبانی که مجرمی قصد فرار از آن را دارد به نمایش در می آید و بدون اینکه ذهن مخاطب را درگیر کند در آن جای میگیرد. 

احتمالا استفاده از این نفطه قوت آوای باران بسیاری از تولیدات سفارشی و خودجوش ما را در رسان آنچه باید به مخاطب نجات می دهد و آنها را از محصولاتی زننده به هنرهایی تاثیر گذار تبدیل می کند.

  • محمد صادق حاج صمدی
  • ۱
  • ۰

یک شاید دوستی داشتم که از یک سال پیش صحبتمان سر مسائل سیاسی و بعضا اجتماعی گل می کرد و عموما با خنده تمام می شد. به هیچ چیزی به معنای واقعی اعتقاد نداشت از آن دسته ای که تمامبرداشت ها را از هر چیزی درست می دانست و مثلا میگفت مردم اسرائیل بعد از شصت سال حق دارند که در فلسطین باشند و حالا فلسطینی ها هستند که باید بیخیال فلسطین باشند. یا مثلا راجع به حق و باطل اینکه امثال ما که یک ولی فقیه داریم بالای سرمان فرقی نداریم با این وهابی های از خدا بی خبر که در سوریه هرکاری دلشان می خواهد می کنند. یا اینکه جمهوری اسلامی نباید با انرژی هسته ای بهانه دست آمریکا بدهد و اساسا اینکه امریکا دشمن ما باشد را قبول نداشت.

از این طرفداران نظریه داروین که چون به زبان انگلیسی تسلطی دارند و بی بی سی و امثال آن را می بینند فکر می کنند از تمام جهان با خبرند و از حرکت جوهری و علم رجال می دانند تا علوم کامپیوتر(که اینیکی شغلش بوده و هست).

خلاصه اخیرا که دولت از کف ما رفته و یک سری بحث ها بیشتر پیش می آمد آقا تمام ژست گفت‌و‌گو و احترام متقابلش ته کشید و بالاخره آ رویش را نشان داد! البته این یکبار نبود که اتفاق باشد و چند هفته ایست که دیگر روی اصلاح طلبش را نمایش می دهد. برای هرکدام از دوستان اصلاح طلبم این مدت زمان همزیستی که دم از آن می زنند متفاوت بود! این بیشتر از همه دوام آورد اما او هم بالاخره به این نتیجه رسید که همزیستی هم خیلی چیز خوبی نیست و بهتر است رویش را باز کند!

اصولا آدمی که همزیستی جزوی از سرشتش نباشد که آزاده باشد و دینی هم نداشته باشد که اگر آزاده نیست عنانش را نگهدارد همینطور می شود. ما لااقل هرچه که باشیم دینی که لااقل لقبش را یدک می کشیم عنانمان را نگه میدارد که در برخورد با اینها خیلی ملاحظات را بکنیم مخصوصا که نروند بگویند حزب اللهی ها فلان اند! اگرچه این جماعت از این حرفها گذشته اند و ما دستهایمان را تا ته هم عسل کنیم و بگذاریم دهانشان باز هم تلخ است!

دست ما که هیچ! دست نظامی هم که در سایه اش زندگی می کنند هم نمک ندارد. اصلا ما و نظام سر جای خودمان! آنکه خداست و ملت (همه مان را عرض میکنم) وجودشان را مدیون مرحمت باری تعالی هستند نمک ندارد و دائم این مردم از خدا طلبکارند و زبانشان دراز است! ما که دیگر حسابمان با این جماعت روشن است!

  • محمد صادق حاج صمدی
  • ۱
  • ۰

جناب آقای رییس جمهور، از جمهور خود دفاع کنید!

من جزو آن 49 و نیم درصدی هستم که در انتخابات ریاست جمهوری به کاندیدای دیگری رای دادم اما امروز شما را رییس جمهور خود می دانم کما اینکه شما خودتان را رییس جمهور ملت معرفی کردید و باید هم این طور باشد. حالا از شما تقاضا دارم از جمهور خود دفاع کنید!

من جزو آن 49 و نیم درصدی هستم که مشاور ارشد شما به خودش اجازه داده آنها را طرفدار بی قانونی معرفی کند و بگوید من و امثال من جریانی هستیم که قانون را قبول نداریم! مایی که اگر قانون را قبول نداشتیم الان مثل فائزه هاشمی در حال ساندویچ خوردن در میدان انقلاب بودیم! ما اگر قانون را قبول نداشتیم بعد از انتخابات میرفتیم انگلستان ادامه تحصیل بدهیم به توصیه پدرمان بعد هم خانوادگی می آمدیم دادگاه که حواستان باشد قانون هرچه باشد ما "ما هستیم"!

آقای رییس جمهور از طرف جمهور خود به این آقای ترکان بفرمایید که قانون را آن کسانی قبول ندارند که امروز اصرار می کنند نظام سران فتنه را آزاد کند! پافشاری می کنند بر دلجویی از زندانیان سیاسی آزاد شده! آنهایی که قانون را تا جایی قبول می کنند که به وفق مرادشان باشد و از آنجا به بعد قانون که هیچ، قانونگذار را هم قبول ندارند! انتخابات را وقتی آزاد می دانند که کاندیدای مورد نظر اینها رای بیاورد و اگر موسوی رای نیاورد تقلب شده و مردم باید بریزند در خیابانها و آشوب کنند و مسجد بسوزانند و خیابان را ببندند. و داماد لرستان اند و پسر آذربایجان و از امام نامه دارند و خاطره های دو نفره تعریف می کنند

  • محمد صادق حاج صمدی
  • ۰
  • ۰

کدام هنر

حضرت حجه الاسلام جناب آقای دکتر روحانی

شما در جلسه روز پنج شنبه خود به درد دل برخی از هنرمندان گوش سپردید. حالا بعنوان جمهوری که شما رییس آن محسوب می شوید مطالبی را به اندازه فهم خودم بیان می کنم که سخنان شما از دوره انتخابات تا به امروز و اصرارتان بر شنیدن من را در بیانشان به طمع انداخته است.

تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله و سلم - اسلام ائمه هدی - علیهم السلام- اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت‌ها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه‌داری مدرن و کمونیسم خون‌آشام و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی‌درد، و در یک کلمه " اسلام آمریکایی" باشد.
هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی است. هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است. هنر در جایگاه واقعی خود تصویر زالوصفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ عدالت و صفا، لذت می‌برند. تنها به هنری باید پرداخت که راه ستیز با جهان‌خواران شرق و غرب، و در راس آنان آمریکا و شوروی، را بیاموزد.
هنرمندان ما تنها زمانی می‌توانند بی‌دغدغه کوله بار مسوولیت و امانتشان را زمین بگذارند که مطمئن باشند مردمشان بدون اتکا به غیر، تنها و تنها در چهارچوب مکتبشان، به حیات جاویدان رسیده‌اند. و هنرمندان ما در جبهه‌های دفاع مقدسمان این گونه بودند، تا به ملا اعلا شتافتند. و برای خدا و عزت و سعادت مردمشان جنگیدند؛ و در راه پیروزی اسلام عزیز تمام مدعیان هنر بی‌درد را رسوا نمودند. خدایشان در جوار رحمت خویش محشورشان گرداند.»
30/6/67

پیام به هنرمندان - روح الله الموسوی الخمینی - جلد 21، صص
145

 فرموده بودید گیشه ها خالی است و کتاب ها تیراژشان پایین است. اما این نه یعنی اینکه در جامعه تقاضا وجود نداشته و احتیاج به تحریک تقاضا بوده باشد. در کمال احترام باید عرض کنم که در جامعه همیشه تقاضا وجود داشته اما عرضه متناسب با آن صورت نگرفته است. جامعه ی دینی و فرهنگ غنی اسلامی ملت ایران تقاضا برای هنر دارد اما کم میابد هنرمندی را که عرضه ای متناسب با این تقاضا داشته باشد. گیشه ها خالی است چون تعداد فیلم هایی که یا دوای دردی باشد و یا مبین مفهومی متعالی روی پرده ها نیست یا اگر هست کمتر از آن است که به چشم بیاید. اخراجی ها نمونه بارز عرضه متناسب با تقاضای جامعه است که به پرفروش ترین فیلم دوران خودش تبدیل می شود. درواقع فروش بالای این فیلم مرهون مفهومی است که به آن پرداخته و تقاضایی که برای این مفهوم در جامعه وجود دارد. اجاره نشین ها نیز که پرفروش ترین فیلم دهه شصت بود مبین همین مدعاست. مفاهیمی مانند زن و خودی و غیرخودی و مسئله دنیا در این فیلمها همه نشانگر مفهوم غالب آها در جامعه اند که بهمین واسطه آنها را پرفروشترین ها می کند. فیلمهایی که شاید استادارد های فنیشان به پای برخی فیلم های هم عصرشان نرسد اما استاندارد های اجتماعی و مفهومی آنها پاسخگوی نیاز های جامعه بوده است. اتفاقا این مردم انتظار دارند کسی عرضه را تحریک کند.
فردوسی اگر پس از هزار سال همچنان خوانده می شود و قهرمان های ملی اش بازپردازی می شوند بدلیل فرهنگ مقاومتی است که در خود جای داده و نه بدلیل هنر گفتارش چه هیچ وقت از شاهنامه بعنوان متنی فاخر یاد نمی شود بلکه آن را بعنوان نماد وطن پرستی و مقاومت می شناسند. حافظ را مفاهیم عرفانی اشعارش حافظ کرده و سعدی را تبیین ادبی اخلاقش استاد سخن.

تیراژ بالای برخی کتب نظیر "مفاتیح الحیاه" و "دا" و "نورالدین پسر ایران" نیز ناظر همین تقاضا و تشنگی جامعه اند. اما اینها در مقابل محصولات هنری که عرضه می شود آنقدر اندک است که این ذهنیت را تقویت میکند که اکثریت هنر مندان هنرشان را برای هنر پاس می دارند. مسئله ای که با همین کلیدواژه بارها و بارها از زبان مخصوصا سینماگران شنیده شده است.

از دید من و امثال من هنر آن ابزاری است که مفید واقع شود و به قول شما زنده کند و اتفاقا در همین تعریف است که هنرمد ارزشی و غیر ارزشی مفهوم میابد. چرا که زنده کردن همان ارزش است پس تنها هنرمندی ارزشی محسوب می شود که تعالی و حیات ببخشد. اگر از "هنر" تنها آن چیز زیبایی که در خدمت تعالی قرار گرفته اراده نکنیم و غیر از آن را نیز هنر بخوانیم می شود هنر برای هنر به تعبیری که هنر رسالتی نداشته باشد و صرف زیبایی او را قابل احترام کرده باشد اما مفهوم زیبا در این معنی، عاری از تعالی یا خیر خواهد بود. در نتیجه هرزه نگاری هم اگر ویژگی های زیبایی شناختی را داشته باشد کما اینکه در اروپای هنر برای هنر، زیبا جلوه می کند؛ هنر است.

می شود مفهومی که امروز متاسفانه توسط بسیاری از همین قشر به اصطلاح هنرمند ترویج می شود. تعریف هنر برای هنر در تاریخ ایران و اسلام نیز تا زمان قاجار بی سابقه بوده است؛ چرا که هنر همیشه مفهومی ابزاری داشته یعنی رسالتی را دارا بوده در خدمت دین یا اخلاق یا تعالی جامعه و این همان است که به تعبیر جنابعالی زنده میکند.

اگر برای هنر مفهوم اول را پذیرفته باشیم امام رضوان الله علیه بین جامعه و هنر آشتی ایجاد نکرده بود چراکه مردم هیچگاه با هنر قطع رابطه نکرده بودند و هنری که موجب تعالی شود مانند تعزیه خوانی و آموزنده های مکتوب همیشه با زندگی مردم عجین بوده است. بعنوان مثال حرمت بخشی از موسیقی بهمین واسطه و بعنوان ابزاری که در راه تعالی مورد استفاده قرار بگیرد _و بواقع هم موجب تعالی شود_ برداشته شده و غیر از آن همچنان کراهیتی موکد دارد. به همین دلیل مابین قشر متدین با هنر فاسد و هنرمندان مفسدی که غالب هنر دوران پهلوی را شامل می شدند فاصله بود. چرا که هنری که امثال بنیاد فرح پهلوی ترویج می کردند؛ فیلم های سینما های آن روز و نشریات مخرب مستهجن بود که افسادی هنرمندانه می کردند.

اگر هم هنر را بمفهوم دوم تعریف کنیم چطور می شود امام ما بین این دو آشتی ایجاد کرده باشند؟ پس بدیهی است که مفهوم دوم خلاف است و همه بحث ها بر سر همین است و همین است که مشکل اساسی ما می شود با بسیاری از اینها که تاکید می کنند بر سینما برای سینما و موسیقی برای موسیقی و رمانتیسم در ادبیات و در یک جمله هنر برای هنر که نتیجه اش می شود گیشه های خالی و تیراژ پایین کتابها و کتابخانه های بی رونق و پرفروش ترین کتابهای ما می شوند کتاب های کنکور! اگر باندی برای بیگانه ایجاد شده نشانه ی نبود آزادی در عرصه هنر نیست بلکه ماحصل مفهوم غالب هنر برای هنری است که بین جامعه ی مخصوصا سینمایی ما وجود دارد و در این فضا دشمن نیازی به فرود آمدن ندارد! بهمین دلیل هم هست که مردم ما با امثال خانم ف م.آ که در مصاحبه با بی بی سی میگوید تا نمایش صحنه های مستهجن در سینمای ایران آزاد نشود سینما سینما نمی شود یا ب.ر که به دلجویی گلشیفته فراهانی که وطن فروشی و تن فروشی را در کنار هم به نمایش می گذارد به فرانسه می شتابد، مشکل دارند. عرضه این سینماست که گیشه ها را خلوت کرده است و تعریف همین ها از هنر است که هنرمند ارزشی و غیر ارزشی را ساخته است. اتفاقا عدم ورود مذهبی ها به عرصه های هنری قبل انقلاب نیز به این دلیل بود که هنر آن روز هنری ضد ارزشی بود. هنرمند ارزشی ما حصل هنر غیر ارزشی و هنر برای هنری است که در میان هنرمندان رواج دارد. اگر هنر مرده ای را زنده می کند زنده ای را هم میمیراند. مجموعه فیلم ها و کتاب هایی که با مفاهیم شیطان پرستی منتشر می شوند و بسیار هنرمندانه خدای جهان را زیر سوال می برند قلوب مردم را می میرانند. اتفاقا آنچه اروپای مذهبی را به مجموعه های سکولار آتئیست تبدیل کرده نیز همین هنر بوده است. اگر هنر ارزشی و هنرمند ارزشی نداشته باشیم یعنی هنر ضد ارزش هم نداریم پس آهنگ های موهن شاهین نجفی با سرود ملی جمهوری اسلامی یکسان است. امام بواسطه موسیقی دان ارزشی و سینماگر ارزشی بود که در حرمت موسیقی استثنا قائل شد. بواسطه اینکه در مکتب اسلام کسانی پرورش یافته بودند که از این سینما و موسیقی در راه اسلام بهره بگیرند و تنها همین بهره است که فساد انگیز نیست.

چگونه می شود هنر فقط قالب نباشد و نتیجه اش هنر برای هنر نشود؟ هنر معنی نیست که اگر باشد یعنی چاقو هم معنی است و هنر برای هنر یعنی چاقو برای چاقو! همانند چاقویی که می تواند زندگی را بگیرد هنر هم میتواند تعالی را از جامعه ای بگیرد و چه تیز چاقویی است هنر! آیا چاقو بعنوان چاقو ارزش است؟

مشکل اینجاست که این قبیل حرفها برای بدنه هنرمندان و مخصوصا سینماگران گران تمام می شود. چرا که رای غالبشان به گفته خودشان هنر برای هنر است و جزو هنرمندان ارزشی محسوب نمی شوند. تقابل با هنرمند ارزشی مولود تقابل با ارزش هاست و چه چیزی برای فرهنگ یک جامعه خطرناک تر از آن که هنرش در خدمت ارزش های آن نباشند. هنرمند می تواند امنیت جامعه ای را به خطر بیاندازد و هم می تواند امنیت را تقویت کند. فحشا و فساد و دیگر آسیب های اجتماعی می تواند بدست هنرمند درمان شود اما اگر هنرمندی خود عامل فساد و انحراف باشد چه؟ میشود زنگی مست که تیغ تیز در کف دارد! اساسا این هنرمند ارزشی است که جامعه را در مقابل ناهنجاری ها  محافظت میکند و جلوی انحراف را در جامعه می گیرد. کسی نمی گوید هنرمند به حرف جامعه بپردازد یا به حرف دولت یا هر چیز دیگری اما اگر هنرمندی دین اش را به جامعه اش و تکلیفش را در قبال مردمش انجام ندهد نمی تواند انتظاری ز مردم داشته باشد. ممکن است شاعران بسیاری در طول تاریخ برای سلاطین یا برای دل خودشان شعر گفته باشند اما نام حافظ و سعدی در تاریخ میماند که دردی از روزگار خود دوا کرده و ارزشی را پاسداشته باشند.

  • محمد صادق حاج صمدی
  • ۰
  • ۰

کتمان حق

وقتی حق و باطلی مطرح می شود؛ عکس العمل ها نسبت به آن مشخص است. عده ای می شناسند و می پذیرند. عده ای میشناسند و نمی پذیرند و به اصطلاح کتمان می کنند و گروه دیگری که با توجه به اینکه بزرگانشان در کدام دسته قرار می گیرند؛ تقسیم می شوند. اما تعریف حق و باطل در لغت آن است که حق، در مقابل باطل و به معنای امر ثابتی که مطابق با واقع بوده و انکار آن روا نباشد؛ مطرح می شود و باطل هر آن چیزی است که غیر از حق باشد. بعبارت دیگر حق مثل نور است که در غیاب آن تاریکی است و باطل است.

بر اساس تعریف قرآن، آن دسته‌ی دوم که حق را شناختند اما آن را کتمان کردند؛ نقش عمده را در یاری باطل بازی می کنند و همیشه در انحراف جریانها موثر بودند. آنهایی که حق و باطل را به هم آمیختند تا از این آب گل آلود ماهی بگیرند و دیگران را از گرایش به حق بازدارند. عملی که باعث گمراهی بسیاری در طول تاریخ شده چونانکه سلام خدا بر او فرمود " پس اگر باطل با حق مخلوط نمیشد، بر طالبان حق پوشیده نمی­ماند."

این کتمان نمودن دلایل مختلفی دارد که به همین دلیل انواع آن نیز تفاوت می کند. عده ای هستند که بر اساس عصبیت های خود حقی را نمی پذیرند. مثلا خانمی بگوید چون مردم لرستان لرند به داماد لرستان رای بدهند (عصبیت قومی) یا چون آذربایجان ترک اند به فرزندشان رای بدهند (عصبیت ن‍ژادی). دلیل دیگر دنیا پرستی است که شخصی اگر حقی را بیان کند منافع دنیوی اش به خطر بیافتد مانند انس بن مالک که در عهد امیرالمومنین ع حقی را که باید بیان نکرد و مورد نفرین امام ع قرار گرفت. جبن نیز دلیل دیگری بر کتمان حق است که ناشی از ترسی بدون دلیل می شود . ترسی که دلیل منطقی ندارد. مثل اینکه کسی از حق خودش صرف نطر کند و آن را بیان نکند بدلیل ترس از عواقب آن در جایی که عقوبتی مضر نداشته باشد. یا ترس از روابط فامیلی یا آبرویی که به غلط تعریف شده. دشمنی با دیگران دلیل چهارم کتمان حق است در حالتی که دشمن حقی داشته باشد و کسی از شهادت به نفع او برای ضربه زدن امتناع کند یا حق او را نادیده بگیرد و بر او تعدی نماید.

  • محمد صادق حاج صمدی