بی عنوان

چنین گفت موبد که مرده بنام به از زنده دشمن بدو شادکام

بی عنوان

چنین گفت موبد که مرده بنام به از زنده دشمن بدو شادکام

بی عنوان


۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هنر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

کدام هنر

حضرت حجه الاسلام جناب آقای دکتر روحانی

شما در جلسه روز پنج شنبه خود به درد دل برخی از هنرمندان گوش سپردید. حالا بعنوان جمهوری که شما رییس آن محسوب می شوید مطالبی را به اندازه فهم خودم بیان می کنم که سخنان شما از دوره انتخابات تا به امروز و اصرارتان بر شنیدن من را در بیانشان به طمع انداخته است.

تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله و سلم - اسلام ائمه هدی - علیهم السلام- اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت‌ها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه‌داری مدرن و کمونیسم خون‌آشام و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی‌درد، و در یک کلمه " اسلام آمریکایی" باشد.
هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی است. هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است. هنر در جایگاه واقعی خود تصویر زالوصفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ عدالت و صفا، لذت می‌برند. تنها به هنری باید پرداخت که راه ستیز با جهان‌خواران شرق و غرب، و در راس آنان آمریکا و شوروی، را بیاموزد.
هنرمندان ما تنها زمانی می‌توانند بی‌دغدغه کوله بار مسوولیت و امانتشان را زمین بگذارند که مطمئن باشند مردمشان بدون اتکا به غیر، تنها و تنها در چهارچوب مکتبشان، به حیات جاویدان رسیده‌اند. و هنرمندان ما در جبهه‌های دفاع مقدسمان این گونه بودند، تا به ملا اعلا شتافتند. و برای خدا و عزت و سعادت مردمشان جنگیدند؛ و در راه پیروزی اسلام عزیز تمام مدعیان هنر بی‌درد را رسوا نمودند. خدایشان در جوار رحمت خویش محشورشان گرداند.»
30/6/67

پیام به هنرمندان - روح الله الموسوی الخمینی - جلد 21، صص
145

 فرموده بودید گیشه ها خالی است و کتاب ها تیراژشان پایین است. اما این نه یعنی اینکه در جامعه تقاضا وجود نداشته و احتیاج به تحریک تقاضا بوده باشد. در کمال احترام باید عرض کنم که در جامعه همیشه تقاضا وجود داشته اما عرضه متناسب با آن صورت نگرفته است. جامعه ی دینی و فرهنگ غنی اسلامی ملت ایران تقاضا برای هنر دارد اما کم میابد هنرمندی را که عرضه ای متناسب با این تقاضا داشته باشد. گیشه ها خالی است چون تعداد فیلم هایی که یا دوای دردی باشد و یا مبین مفهومی متعالی روی پرده ها نیست یا اگر هست کمتر از آن است که به چشم بیاید. اخراجی ها نمونه بارز عرضه متناسب با تقاضای جامعه است که به پرفروش ترین فیلم دوران خودش تبدیل می شود. درواقع فروش بالای این فیلم مرهون مفهومی است که به آن پرداخته و تقاضایی که برای این مفهوم در جامعه وجود دارد. اجاره نشین ها نیز که پرفروش ترین فیلم دهه شصت بود مبین همین مدعاست. مفاهیمی مانند زن و خودی و غیرخودی و مسئله دنیا در این فیلمها همه نشانگر مفهوم غالب آها در جامعه اند که بهمین واسطه آنها را پرفروشترین ها می کند. فیلمهایی که شاید استادارد های فنیشان به پای برخی فیلم های هم عصرشان نرسد اما استاندارد های اجتماعی و مفهومی آنها پاسخگوی نیاز های جامعه بوده است. اتفاقا این مردم انتظار دارند کسی عرضه را تحریک کند.
فردوسی اگر پس از هزار سال همچنان خوانده می شود و قهرمان های ملی اش بازپردازی می شوند بدلیل فرهنگ مقاومتی است که در خود جای داده و نه بدلیل هنر گفتارش چه هیچ وقت از شاهنامه بعنوان متنی فاخر یاد نمی شود بلکه آن را بعنوان نماد وطن پرستی و مقاومت می شناسند. حافظ را مفاهیم عرفانی اشعارش حافظ کرده و سعدی را تبیین ادبی اخلاقش استاد سخن.

تیراژ بالای برخی کتب نظیر "مفاتیح الحیاه" و "دا" و "نورالدین پسر ایران" نیز ناظر همین تقاضا و تشنگی جامعه اند. اما اینها در مقابل محصولات هنری که عرضه می شود آنقدر اندک است که این ذهنیت را تقویت میکند که اکثریت هنر مندان هنرشان را برای هنر پاس می دارند. مسئله ای که با همین کلیدواژه بارها و بارها از زبان مخصوصا سینماگران شنیده شده است.

از دید من و امثال من هنر آن ابزاری است که مفید واقع شود و به قول شما زنده کند و اتفاقا در همین تعریف است که هنرمد ارزشی و غیر ارزشی مفهوم میابد. چرا که زنده کردن همان ارزش است پس تنها هنرمندی ارزشی محسوب می شود که تعالی و حیات ببخشد. اگر از "هنر" تنها آن چیز زیبایی که در خدمت تعالی قرار گرفته اراده نکنیم و غیر از آن را نیز هنر بخوانیم می شود هنر برای هنر به تعبیری که هنر رسالتی نداشته باشد و صرف زیبایی او را قابل احترام کرده باشد اما مفهوم زیبا در این معنی، عاری از تعالی یا خیر خواهد بود. در نتیجه هرزه نگاری هم اگر ویژگی های زیبایی شناختی را داشته باشد کما اینکه در اروپای هنر برای هنر، زیبا جلوه می کند؛ هنر است.

می شود مفهومی که امروز متاسفانه توسط بسیاری از همین قشر به اصطلاح هنرمند ترویج می شود. تعریف هنر برای هنر در تاریخ ایران و اسلام نیز تا زمان قاجار بی سابقه بوده است؛ چرا که هنر همیشه مفهومی ابزاری داشته یعنی رسالتی را دارا بوده در خدمت دین یا اخلاق یا تعالی جامعه و این همان است که به تعبیر جنابعالی زنده میکند.

اگر برای هنر مفهوم اول را پذیرفته باشیم امام رضوان الله علیه بین جامعه و هنر آشتی ایجاد نکرده بود چراکه مردم هیچگاه با هنر قطع رابطه نکرده بودند و هنری که موجب تعالی شود مانند تعزیه خوانی و آموزنده های مکتوب همیشه با زندگی مردم عجین بوده است. بعنوان مثال حرمت بخشی از موسیقی بهمین واسطه و بعنوان ابزاری که در راه تعالی مورد استفاده قرار بگیرد _و بواقع هم موجب تعالی شود_ برداشته شده و غیر از آن همچنان کراهیتی موکد دارد. به همین دلیل مابین قشر متدین با هنر فاسد و هنرمندان مفسدی که غالب هنر دوران پهلوی را شامل می شدند فاصله بود. چرا که هنری که امثال بنیاد فرح پهلوی ترویج می کردند؛ فیلم های سینما های آن روز و نشریات مخرب مستهجن بود که افسادی هنرمندانه می کردند.

اگر هم هنر را بمفهوم دوم تعریف کنیم چطور می شود امام ما بین این دو آشتی ایجاد کرده باشند؟ پس بدیهی است که مفهوم دوم خلاف است و همه بحث ها بر سر همین است و همین است که مشکل اساسی ما می شود با بسیاری از اینها که تاکید می کنند بر سینما برای سینما و موسیقی برای موسیقی و رمانتیسم در ادبیات و در یک جمله هنر برای هنر که نتیجه اش می شود گیشه های خالی و تیراژ پایین کتابها و کتابخانه های بی رونق و پرفروش ترین کتابهای ما می شوند کتاب های کنکور! اگر باندی برای بیگانه ایجاد شده نشانه ی نبود آزادی در عرصه هنر نیست بلکه ماحصل مفهوم غالب هنر برای هنری است که بین جامعه ی مخصوصا سینمایی ما وجود دارد و در این فضا دشمن نیازی به فرود آمدن ندارد! بهمین دلیل هم هست که مردم ما با امثال خانم ف م.آ که در مصاحبه با بی بی سی میگوید تا نمایش صحنه های مستهجن در سینمای ایران آزاد نشود سینما سینما نمی شود یا ب.ر که به دلجویی گلشیفته فراهانی که وطن فروشی و تن فروشی را در کنار هم به نمایش می گذارد به فرانسه می شتابد، مشکل دارند. عرضه این سینماست که گیشه ها را خلوت کرده است و تعریف همین ها از هنر است که هنرمند ارزشی و غیر ارزشی را ساخته است. اتفاقا عدم ورود مذهبی ها به عرصه های هنری قبل انقلاب نیز به این دلیل بود که هنر آن روز هنری ضد ارزشی بود. هنرمند ارزشی ما حصل هنر غیر ارزشی و هنر برای هنری است که در میان هنرمندان رواج دارد. اگر هنر مرده ای را زنده می کند زنده ای را هم میمیراند. مجموعه فیلم ها و کتاب هایی که با مفاهیم شیطان پرستی منتشر می شوند و بسیار هنرمندانه خدای جهان را زیر سوال می برند قلوب مردم را می میرانند. اتفاقا آنچه اروپای مذهبی را به مجموعه های سکولار آتئیست تبدیل کرده نیز همین هنر بوده است. اگر هنر ارزشی و هنرمند ارزشی نداشته باشیم یعنی هنر ضد ارزش هم نداریم پس آهنگ های موهن شاهین نجفی با سرود ملی جمهوری اسلامی یکسان است. امام بواسطه موسیقی دان ارزشی و سینماگر ارزشی بود که در حرمت موسیقی استثنا قائل شد. بواسطه اینکه در مکتب اسلام کسانی پرورش یافته بودند که از این سینما و موسیقی در راه اسلام بهره بگیرند و تنها همین بهره است که فساد انگیز نیست.

چگونه می شود هنر فقط قالب نباشد و نتیجه اش هنر برای هنر نشود؟ هنر معنی نیست که اگر باشد یعنی چاقو هم معنی است و هنر برای هنر یعنی چاقو برای چاقو! همانند چاقویی که می تواند زندگی را بگیرد هنر هم میتواند تعالی را از جامعه ای بگیرد و چه تیز چاقویی است هنر! آیا چاقو بعنوان چاقو ارزش است؟

مشکل اینجاست که این قبیل حرفها برای بدنه هنرمندان و مخصوصا سینماگران گران تمام می شود. چرا که رای غالبشان به گفته خودشان هنر برای هنر است و جزو هنرمندان ارزشی محسوب نمی شوند. تقابل با هنرمند ارزشی مولود تقابل با ارزش هاست و چه چیزی برای فرهنگ یک جامعه خطرناک تر از آن که هنرش در خدمت ارزش های آن نباشند. هنرمند می تواند امنیت جامعه ای را به خطر بیاندازد و هم می تواند امنیت را تقویت کند. فحشا و فساد و دیگر آسیب های اجتماعی می تواند بدست هنرمند درمان شود اما اگر هنرمندی خود عامل فساد و انحراف باشد چه؟ میشود زنگی مست که تیغ تیز در کف دارد! اساسا این هنرمند ارزشی است که جامعه را در مقابل ناهنجاری ها  محافظت میکند و جلوی انحراف را در جامعه می گیرد. کسی نمی گوید هنرمند به حرف جامعه بپردازد یا به حرف دولت یا هر چیز دیگری اما اگر هنرمندی دین اش را به جامعه اش و تکلیفش را در قبال مردمش انجام ندهد نمی تواند انتظاری ز مردم داشته باشد. ممکن است شاعران بسیاری در طول تاریخ برای سلاطین یا برای دل خودشان شعر گفته باشند اما نام حافظ و سعدی در تاریخ میماند که دردی از روزگار خود دوا کرده و ارزشی را پاسداشته باشند.

  • محمد صادق حاج صمدی